89/1/6
1:51 ع
اخطار:
روی این نوشته ها زیاد حساب نکنید...همگی هذیان است.
شروع:
امروز فهمیدم که نباید همیشه زندگی را با میکروسکوپ دید . باید یک وقتهایی هم با تلسکوپ به سراغ زندگی برویم. زندگی را از دور تماشا کنیم . دورنمایش را خوب ببینیم . مثل کره ای کوچک . درست مثل سفری که شازده کوچولو شروع کرد . گل سرخ را با چشمی گریان در سیاره کوچکمان ترک کنیم . آتشفشانها را آب و جارو کنیم
و به زمین بیاییم . بعد ا زدور سیاره مان را به حیوانات نشان دهیم
و بگوییم : آنجا را می بینی . آنجا محل زندگی من است .
من در آنجا گل سرخی دارم که دوستش دارم . . . و آتشفشانهایی دارم که صبح به صبح تمیزشان می کنم.
این است خاصیت نگاه کردن زندگی با تلسکوپ.
پایان.:
امروز بعد از مدتها باز
چشمانم به قول شاعر...به چشمان مضطرب زندگیم خیره گشته بود .
پی اس 1:گفتم که باورش نکنید. خب اشکال ندارد . خواننده ها همیشه خوش باورند . خودم هم همینطورم.
پی اس 2:
آن کلاغی که پرید
از فراز سرما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر ...
فروغ فرخزاد
پی اس3:من امسال شعار/ فکر بدون مرز / را شعار سال خودم قرارداده ام....چون از هرچی فکر و حرف و آدم مزاحمه خسته شده ام ....خسته ؟ به ستوه آمده ام.امسال هر مزاحمتی را تحت شعار فکر بدون مرز...کنار می گذارم. تا بعد.
the end