89/12/8
2:46 ع
چند صباحی است که شامگاه آدینه بر تارک نه چندان جذاب جعبه ای که دیگر نه سحری در آستین دارد و نه جادویی در پالان مجموعه ای رخ نمایی می کند که تمجیدش تحکم می آفریند و تکریمش تجبر. گویا بار تمام ناکامیها و زشت روییهای این سیمای البته بد سیما را باید "ابو اسحاق" جبران کند. داستان ابو اسحاق بازتولید زندگی کسی است که ورد زبانش انتقام است و ذکر کلامش انزجاز. شعارش "یالثارات" برای مرادش است که عطشان در کنار فرات سرش را بریدند. مختار اما شیون را چاره نیافت و به قول آن روستازاده کاری زینبی کرد.
ابواسحاق بجای مرثیه سرودن و ماتم نالیدن و تبدیل کوفه به عزاکده راه در منازعه می بیند. البته این کینه عمیق چشم او را بر عقل نبسته است . اهل سیاست است و کیاست. عداوت را با درایت آمیخته و کینه را از ذکاوت آراسته است. بارها از زبان آل زبیر و آل امیه می شنویم که مختار اهل معامله است و حتی عمر سعد نیز بدان معترف است. معامله گری در سیاست نه تنها مطرود است که بسیار مطلوب است. این مذاکره است که افتخار است و نه متارکه. بقول آن سیاستمدار باهوش که ذکاوتش زبانزد است و البته نگاهش فقط به امواج است تا همراهش حرکت کند تا از قافله عقب نماند و امروز نیز از نمادهای بصیرت شمرده می شود؛ "حتی با شیطان هم مذاکره لازم است و واجب."
سریال مختار نامه برگ زرینی است که کراهت سیمای ضرغامیون و لاریجانیون را به کرامت بدل کرد.
امروز جایگاهی برای این مجموعه متصور است که همگان به استنادش خویش را محق و برتر میدانند. اصولگرایان که همواره تاریخ اسلام را با "خویش" می سنجند و هر که بر حق باشد را اشبه الناس به اصولگرایی می دانند؛ سکوت زبیریان در برابر سوختن کعبه را به رقبا نسبت می دهند و شمشیر کشیدن مختار به روی خواهرش را به آنها گوشزد می کنند که بیاموزید از مختار که حتی خانواده اش را قربانی حق و عدالت می کند.
و اصلاح طلبان که "روشنفکر نما" هستند و همواره دین را جدای سیاست تعریف می کنند و تقدس دین را والاتر از نزاعهای سیاسی می شمرند، امروز کاسه ای شدند که حرارتش از آش بیشتر است و ازعبیدالله بن زیاد مثال می آورند که حسین بن علی را به "فتنه"متهم میکند و انگ خروج از دین بر پیشانی اش می چسباند و به ارتدادش متهم می کند را و این گونه خویش را حسین مینامند و حریف را پسر مرجانه.
اما طنز روزگار آنجا خودنمایی می کند که افراطیونی که کام خویش را فقط از تندروی سیراب می کنند و میانه ای با تعقل و تدرک ندارند، مختار را نمادی از "محافظه کاری" می نامند و ابو اسحاق را به چوب دور اندیشی اش و آینده بینی اش تکفیر میکنند. برای ایشان این "میثم تمار" است که انقلابی و مبارز است نه ابو اسحاق. این میثم تمار است که زندان را به آشوب می کشد و فریاد سر میدهد و سزاوار تمجید است نه مختار که در زندان سکوت را ارجح بر فریاد می داند. مختار از دید این بنیادگرایان نه تنها انقلابی نیست بلکه محتاطی است که منفعت را بر حقیقت مقدم میداند و "عافیت جو" و مصلحت گراست.
و این طنز آنجا تلخ مزه و گس می شود که بدانیم که بسیاری دیگر مختار را به تندروی و رادیکالیسم متهم می نمایند و او را پرچمدار بنیادگرایی اسلامی نام نهادند.
اما شاید در این مدت غم آلود ترین حادثه واکنش آن روحانی سابقا خوش فکری بود که "جامه ی مشایخ" و قبای مرجعیت بر تن داشت و "حریت" از زبانش نمی افتاد و آبروی شیوخ بود.
چهره رادمرد صحرای نینوا که قمر بنی هاشم می خوانندش و بر رشادت و بر جان فشانی اش صحه می گذارند و تاثر آمیز ترین صحنه های مجموعه را به همراه داشت را بخاطر واکنش ناشیانه و کریه آن شیخ مثلا آزاد اندیش حذف کردند و به بایگانی تاریخ سپردند تا مبادا روح آن گرام آزرده گردد.
مختار با آن چشم گداخته و آن شمشیر آخته و آن دلی که به آل علی باخته و ذهنی که از تدبیر پرداخته نماد اسلامی است که "جهاد" را نه برای شهادت که برای نیل به هدف طلب می کند. قیام را در زمانی مجاز می شمرد که همگان الزامش را درک کرده اند و کوس اختلاف و افتراق به گوش نمی رسد. مختار و میثم و سلیمان هر سه شیفته ی آل علی اند. رویا و سودای هر سه حسین است. هر سه سقف خویش را بر "ستون شریعت" استوار می سازند. همگی در برابر امویان تنازع دارند و در برابر علویان تواضع. آنها از تجاهل کوفیان می نالند و به "تساهل" مولایشان در برابر ایشان می بالند. اما نه از میثم نامی است و نه از سلیمان نشانی و این فقط مختار است که با وجود آنکه نه معرفت سلیمان را داشت و نه عرفان میثم را قدر می بیند و بر صدر می نشیند. دلیلش آن است نق زدن و گرفتن "ژست عارفانه" و ترجیح احساس بر عقل را از میثم نیاموخت و همچون سلیمان نیز سینه را به استقبال نیزه و سر را به پذیرایی از شمشیر نفرستاد وگرنه به مانند آنها گوشه ی انزوای تاریخ و "کنج نسیان" مأوا و جایگاهش میشد.
شاید فقه "سلیمان" برتر از دانش مختار باشد ولی چون هدفش شهادت بود و غسل جهاد را از تدبیرجنگی برتر میدانست؛ در هم می شکند و تحقیر می شود و تنها این "جنت اخروی" است که عایدش می شود و نه بهشت دنیوی.
مختار "عملگرایی" است که می داند چه زمانی هنگامه ی آوانگاردیسم است و چه هنگامی زمانه ی پراگماتیسم. آگاه است که کجا باید طوفان غرنده باشد و کجا "نسیم وزنده".
و اینها همان معضل جامعه ی امروز است که مردان سیاست، معامله را جرم کبیره و عمل خبیثه می شمارند و خیالبافانه می پندارند که مذاکره ترجمان تسلیم است و ایشان را از قهرمان شدن دور می کند. اما امروز ما نه قهرمان می خواهیم و نه منجی. نیاز امروز ما سیاستمدار است؛ کسی در قامت ابو اسحاق
حاشیه نوشت:تیتر برگرفته از کتابی است که بسیار دوستش دارم،البته اگر نویسنده اش نخواهد به "محمد نوری زاد" دیگری تبدیل شود!
89/12/5
11:13 ص
سلام به عزیزان همراه
این متنی که براتون گذاشتم چکیده یکی از سخنرانی های دکتر فرهنگ تو مقوله موفقیته که نقش دعا رو برامون تشریح می کنه!
من که خیلی خوشم اومد، یکم طولانی هست ولی به خوندنش می ارزه، امیدوارم مفید واقع شه!
دعا:
دعا در لغت به معنی صدا زدن است.
دکتر الکسیس کار میگه : دعا قدرتمندترین صورت انرژی است که انسان می تواند ساطع کند.
دوستان عزیز !
اصل اینه که ما دعا کنیم ولی شرط اولیه ی رسیدن به خواسته اینه که باور کنیم دعای ما به جواب میرسه ، شرط اصلی و مهم تلقین مثبته.
تلقین یعنی جلو جلو لطف خدا رو دیدن ، اصل دعاست ، ولی شرط اجابت دعا تلقین مثبت است.
یه نفر توی خواب دید رفته پیش فرشته ها ، تند تند داشتن دارن پاکت هایی رو باز می کنن ، رفت جلو و گفت : ببخشید ، این نامه ها چیه ؟
- اینا دعاهای مردمه ، ما مسئول باز کردنشون هستیم و اینا رو می فرستیم برای خدا ... ببخشید اصلا وقت نداریم.
این بنده ی خدا یه مقداری جلوتر رفت و دید یه عده ی زیادی از فرشته ها تند و تند دارن یه نامه هایی رو تو پاکت میذارن!
گفت : ببخشید ، شما چیکار می کنید ؟
- اینا جوابهای خدا برای دعاهای مردمه ، ما داریم اجابت دعاها رو برای کسانی که دعا کردن می فرستیم ، ببخشید سرمون خیلی شلوغه ...
یه کم دیگه رفت جلو دید یه عده از فرشته ها بیکار نشستن ، گفت ببخشید اینجا چیکار می کنید ؟ چرا بیکارید ؟
- اینجا بخش تصدیق پاسخ های مردمه ، کسانی که به واسطه ی اجابت دعاهاشون از خدا تشکر می کنن ، نامه های تشکرشون میاد اینجا ، ولی متاسفانه کسی تشکر نمی کنه و به همین خاطر ما بیکاریم.
یک نفر خواب خدا رو دید ، تو خواب به خدا گفت خدایا میشه فردا نهار بیای خونه ی من ؟ خدا تو خواب بهش گفت بله میام.
وقتی از خواب بیدار شد ، سر از پا نمی شناخت ، شروع کرد به آماده شدن و پختن نهار و مرتب کردن خونه اش.
نزدیکای ظهر زنگ خونه ش به صدا در اومد ، گفت : چه خدای خوبی ؟ زودتر از موعد اومد ، رفت و در رو باز کرد ، دید یه پسربچه با لباس های کهنه جلوی در ایستاده .
- آقا من یتیم هستم و لباسی ندارم ، می تونید به من کمکی بکنید ؟
مرد بدون اونکه جوابی به پسربچه بده ، با عصبانیت در رو بست : من منتظر خدا هستم ، این پسرک چی میگه دیگه!
چند دقیقه بعد دوباره در خونه ش رو زدن ...
مرد با خودش گفت اینبار دیگه حتما خداست ، با لبخند به سمت در رفت ، مرد ژنده پوشی رو دم در دید.
- آقا من فقیرم ، سه روزه که چیزی نخوردم ، اگر خوردنی تو خونه داری کمی هم به من بده !
مرد باز هم بدون اینکه چیزی بگه در رو محکم بست : یه روز خدا خواست بیاد ها ، ببین چقد مزاحم پیدا میشه!
موقع نهار فرا رسید و باز هم در خونه به صدا در اومد ، مرد با خودش گفت : چه خدای وقت شناسی دارم ، سر وقت نهار اومد !
اینبار خوشحال تر سمت در خونه رفت ، در رو که باز کرد وا رفت ...
نون خشکی بود.
- آقا از صبح تا حالا چیزی گیرم نیومده ، شما نون خشک تو خونه تون ندارین به من بدید ؟
مرد با عصبانیت داد زد : من منتظر خدام ، شما ها چرا انقد مزاحم من و مهمونم میشید . و در رو محکم بست.
ظهر گذشت ، بعد از ظهر هم گذشت و خبری از خدا نشد ، شب رسید و مرد خوابید ...
دوباره خدا رو تو خواب دید ، با ناراحتی گفت : خدایا چرا بدقولی کردی ؟ چرا امروز نیومدی ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
خدا بهش گفت : اشتباه می کنی ، من سه بار در خونت رو زدم ، بهت نگاه کردم ، باهات حرف زدم ، ولی تو هر دفعه در رو محکم بستی...
دوستان عزیز !
خدا همینجاست ، کنار ما ، خیلی سخت نگیریم ، بعضی ها میگن ما انقد گناه داریم و آلوده ایم که اگه دعا هم کنیم خدا هیچ توجهی به ما نمی کنه !
آخه این چه غولیه که از خدا تو ذهنمون ساختیم ؟ به خدا این تصورها در مورد خدا غلطه.
یه مثال بزنم واستون :
یه بچه ای داره از رو جدول خیابون راه میره ، یهو پاش لیز میخوره و میفته تو جوب آب و هر چی آشغال و بوی بد و لجنه میچسبه به این بچه هه !
حالا از شما سوال می کنم ، این بچه با این سر و وضع اولین جایی که میره کجاست ؟
غیر از اینه که اولین جایی که میره پیش مادرشه ؟ مادره غر میزنه ها ، این چه سر و وضعیه واسه خودت درست کردی ، ولی با آغوش باز لباسهای بچه رو عوض می کنه ، اون رو حموم میبره و تمیزش می کنه از آلودگی ها.
دوست من ! هر وقت آلوده ی آلوده ی آلوده ی آلوده شدی ، تنها کسی که میتونی پیشش بری خداست.
نگو آلوده ام ، خدا طردم می کنه ، صدامو نمی شنوه...
پیامبر فرمودند : خدا شنونده ی دعاست.
شیخ خرقانی از عرفای بزرگ یه شب در حال عبادت بود ، ندایی از طرف خدا رسید که : ای شیخ ! میخواهی دورن تو را به مردم نشان دهیم تا از گرد تو پراکنده شوند ؟
شیخ خرقانی در پاسخ گفت : می خواهی چنان از بخشش و مهربانی تو برای مردم بگویم که دیگر هیچ کس عبادتت نکند؟
جواب داده شد : نه تو چیزی بگو و نه ما !
خدا خیلی مهربونه ، همه رو می بخشه. از رحمت و بخشش و مهربونی خدا مبادا ناامید بشید ها .
اما چند نکته در مورد دعا :
1- با ادب از خدا بخواهیم :
فرض کنید رئیس سازمان ملل گفته برید فرهنگ رو بیارید دفتر من باهاش کار دارم ، من کلی خوشحال میشم ، اوووه چقد خواسته می تونم مطرح کنم ، چقد توصیه می تونم بگیرم ، کلی میشینم برنامه ریزی می کنم.
خب حالا وقتی من رفتم اونجا ، میزنم پشت رئیس سازمان ملل میگم چطوری ؟ اینم خواسته های منه ؟
نه!
اول مودب وارد میشم ، سلام می کنم ، میگم ممنونم که وقتتون رو در اختیار من گذاشتید خیلی از لطفتون متشکرم و ...
وقتی هم وقت ملاقات تموم شد ، و میخوام برم ، پاکت خواسته هام رو میدم و میگم اینا رو هم لطفا ملاحظه کنید خواسته های منه ، با همون حالت مودبی که وارد شدم خداحافظی می کنم و میرم.
حالا ما با خدا چجوری برخورد می کنیم ، دستامونو میگیریم بالا : ماشین میخوام ، خونه میخوام ، همسر میخوام ، کار میخوام...
دوستان عزیز ، از خدا تشکر کنیم اول ، بگیم ممنونم که میتونم باهات صحبت کنم ، ممنونم که حرفامو می شنوی ، ممنونم که الان پیش تو هستم ، ما بد با خدا صحبت می کنیم.
پس مودبانه از خدا خواسته هامون رو بطلبیم.
2- آرام و متین از خدا درخواست کنیم :
بعضی خانوما – جسارت نباشه ها – دیدین تو امامزاده ها ، همچین داد میزنن ، بابا آروم ، همه باید بفهمن شما حاجت داری؟
خداوند می فرماید : مرا در خفا بخوانید ، لازم نیست همچین داد بزنی 7 تا محله اونورتر بگن خواسته ات چیه !
با آرامش ، آرام ، مودب خواسته مون رو بخوایم.
3- لطفا اصرار کنید:
گیر بدین به خدا لطفا ، اصرررررررراررر کنید ، خواسته تون رو بگید و ولش نکنید.
خداوند می فرماید : من دوست ندارم مردم در درخواست از یکدیگر اصرار کنند ، ولی دوست دارم در درخواست از من اصرار کنند.
ولی گیر دادن متفاوت با اینه که یه چیز مشخص رو بخوایم ها !
مثلا دختر خانومی گیر میده به خدا :
خدایا شوهر ... شوهر ... شوهر ... شوهر ...
این خوبه ولی اگه بگه ، خدایا پسر همسایه ... پسر همسایه ... پسر همسایه ... این غلطه .
گیر به مورد مشخص ندید ، ولی اگر محدوده بدید اشکال نداره ، در بحث هدف که یازدهمین کلید موفقیت هست ، به طور کامل در این مورد بحث می کنیم که چرا گیر رو مورد خاص نباید بدیم.
آخر دعاهاتون هم بگید اگر به صلاحمه ، چون شاید اجابت اون دعا – ما چه میدونیم – شاید باعث دردسر و مکافات و بلا برای ما بشه.
4- لطفا چیزای عجیب و غریب هم از خدا نخواید :
بعضی ها یه خواسته هایی دارن که برای اجابت اون کل آفرینش باید بهم بریزه.
یه پسربچه ای دستاشو بالا گرفته بود به خدا می گفت :
خدایا میشه کوه هیمالیا رو ببری تو ایتالیا ؟
میشه رشته کوه البرز رو ببری تو شیراز ؟
میشه دریاچه ی ارومیه رو ببری نیشابور ؟
دعاش که تموم شد مادرش گفت پسرم این چه دعاهاییه که می کنی ؟
پسربچه گفت : آخه اینا رو تو امتحان غلط جواب دادم ، اگه این دعاها مستجاب بشه من نمره ام بیست میشه !
خواسته های عجیب از خدا نداشته باشیم.
5- گاهی اجابت به تاخیر میفته :
یه روز مجنون شنید لیلی داره آش میده ، سریع کاسه اش رو برداشت ، کلی تو صف وایساد نوبتش که رسید لیلی ظرف مجنون رو شکست ، مردم به مجنون گفتن تو که انقد لیلی لیلی می کنی ، دیدی چه برخوردی باهات کرد ؟ مجنون گفت شماها نمی فهمید:
اگر با من نبودش هیچ میلی ... چرا ظرف مرا بشکست لیلی
لیلی با خودش گفته اگه آش بهش بدم این میره ، ولی بذار کاسه ش رو بشکنیم تا بره یه کاسه دیگه برداره دوباره بیاد تو صف ، منم ببینمش کیف کنم...
بعضی وقتا خدا هم خواسته ی ما رو نمیده ، میگه : تو بنده ی خوبی هستی ، برو دوباره ته صف من نگات کنم کیف کنم.
6- لطفا فقط برای خودتون دعا نکنید ، برای دیگران هم دعا کنید:
در دعا خودخواهی نکنیم ، فقط برای خودمون دعا نکنیم ، این همه هر روز ایمیل برای من میاد ، همش میگن من این مشکل رو دارم اون مشکل رو دارم ، خب چرا یه ایمیل نمیاد که کسی به من بگه همسایه ی من فلان مشکل رو داره ، خواهر من این مشکل رو داره و ... چجوری کمکش کنم.
دوستان من !
برای کسانی که دستشون از دنیا کوتاهه دعا کنیم ، برای درختها و حیوانات دعا کنیم ، چیز عجیبیه ؟ میدونید چندتا حیوون تو همین شهر بر اثر سرما و گرسنگی می میرن ؟ بده که دعاشون کنیم ؟
کسی که همه ی عالم رو دعا می کنه ، ذره ذره ی کائنات به کمکش میان.
یک شب امام حسن – علیه السلام – دیدن خانوم حضرت زهرا دارن دعا می کنن ، حضرت زهرا تا صبح اسم تک تک همسایه ها رو بردن و مشکلات اونها رو یکی یکی برای خدا بیان کردن ، امام حسن صبح به مادرشون عرض کردن : چرا برای خودتون دعا نکردید ، فرمودن : پسرم ، الجار ثم الدار ، اول همسایه ها بعد خودم.
امام صادق – علیه السلام – فرمودن : وقتی بنده ای چیزی رو برای کس دیگری از خدا درخواست می کنه ، صدها هزار برابرش رو خدا به خود اون فرد میده.
7- به زبون خودت با خدا حرف بزن و دعا کن:
تو قنوت نمازاتون به فارسی با خدا حرف بزنید ، هیچ اشکالی نداره .
بگو خدایا انقدر بهم مال بده که هر کی ازم چیزی خواست سریع بهش بدم.
خدایا انقدر به من عشق بده که بارانی از عشق رو برای مردم به ارمغان بیارم.
خدایا انقدر به من علم بده که به همه خدمت کنم.
خدایا میشه باهات رفیق بشم ؟ خدایا التماس دعا ...
دوست من !
در طول روز با خدا حرف بزن ، چقد پیش میاد در طول روز که 3 ثانیه بیکار باشیم ؟ خیلی نه ؟
خب تو همین سه ثانیه ها چه ایرادی داره که یه نگاهی به آسمون بکنیم ، یه لبخندی بزنیم و بگیم خدایا دوستت دارم ؟ چقدر قشنگه.
نصفه شب پتو از روت کنار رفته بلند میشی یه چشمت نصفه بازه ، می گردی پتو رو پیدا می کنی می کشی رو خودت و ادامه ی خواب ...
دوست من ! بیخودی اون پتو از روت نرفته کنار بیخودی بیدار نشدی ، همون دو ثانیه به خدا بگو خیلی باحالی ، دوباره بخواب ، گفتیم دعا یعنی صدا کردن ، دو ثانیه پاشدی با همون حالت خواب آلودت یگو ، خدایا دوستت دارم ، خدایا یه رفیق نمی خوای ؟
همین دعاهای به ظاهر کوچک معجزاتی در زندگی من و شما به وجود میاره.