87/9/17
6:0 ع
باز می گردیم...رجعت!
بیا با هم ببینیم کجای این زمین ایم
بیا با هم بخونیم،چرا عاشق نمونیم
بیا با هم برگردیم،به شهری که اومدیم
بیا بریم سراغ یاد دل ِآدم ِِ
که تنها بود تو بهشت
که خورده بود نونش وبدون عشق خدا
که کرده بود زندگی بدون نور خدا
بیا باهم قول بدیم،که راستش و ما بگیم
وقتی فردا کوچولو،پرسید:
- مامان!مامان ِ خوبم
من از کجا اومدم؟!
بیا باهم قول بدیم که راستش و مابگیم؛
- قصه این بود کوچولو!عزیز دل مادر
1روز،1آدم خوب،توی بهشت خدا
میوه ای دید،میوه ی عشق نور و صفا
گر چه خدا گفته بود،نخور،نخور عزیزم!
اما اون آدم خوب می خواست که ماها باشیم
شریک عشق خدا
- مامان چیه اون میوه؟!
بیا با هم قول بدیم،که یکسره ما نگیم ،
کوچولویی عزیزم،می فهمی یک روز خوب!!
- فکر کن عزیرک من
می آری زود به خاطر
اون میوه ممنوعه نور وجود تو ِ
بصیرت من وتو
ولی کدوم می دونیم که ما چی می خواییم بگیم
وقتی که اون می پرسه کجاست اون بصیرت؟!
شاید 1روزی بگم،گم شده پیدا می شه
شاید 1روزی بگم،مامانی خوب نگاه کن
بصیرت و پیدا کن
زمین میون مردم،هی جا رو زمینه
گم نکردیم توی راه،میوه ممنوعه رو
بیا با هم بسازیم بصیرتی دوباره
بیا با هم بگردیم دنبال اون درخته
بیا با هم بسازیم جواب این سوال و
بیا با هم بسازیم،1دنیا آگاهانه
بیا باهم بسازیم ،1قصه که توی اون
کلاغ ِداشته باشه جایی برا رسیدن
آدم چقدر توی روز های سال دنبال 1 روز خاص ِ،دنبال 1بهانه برای برگشتن به سوی کسی که از خودش به خودش مشتاق تره!امشب شب عرفه است، من نوشتن رو دوست دارم اما الان مدتها است که نمی نویسم،این متن رو به خاطر 1 دوست نوشتم.گاهی اوقات بعضی از آدم ها اونقدر خوبن،اونقدر بزرگ و شریف اند که حتی اگه ازشون دور هم باشی نمی تونی عظمت روحشون رو نبینی،دوستم یکی از بچه های همین دانشگاه است..یکی از هم رشته ای ها.. دوستی که اگه فقط 1بار باهاش برخورد داشته باشی،مطمئنم که تو هم می گی صدای قلب مهربونشو حتی وقتی ساکته هم می شه شنید..نمی دونم غم دلش برای چیه؟!نمی دونم چرا وقتی می خنده احساس می کنی همه دنیا به رقص اومدن؟!با اینکه هنوز توی چشمش رنگ غم رو می شه دید!فقط می دونم آرزوم اینه که دوباره شادی به دلش برگرده!می خوام خواهش کنم امشب و فردا وقتی دارید دعا می کنید دوستمون رو فراموش نکنید،حتی اگه نمیری دعا یا فکر می کنی عرفه برات هیچ مفهوم خاصی نداره می خوام خواهش کنم فردا یادت باشه به این کسی که این همه دوستت داره بگی شادی رو به قلب دوستم برگردونه!
87/9/15
11:34 ع
دختر خوبی باش!
و خدا در همین نزدیکی است ...
و چرا باور نمی کنی آغوش گرم و پرمهرش همچون همیشه انتظار تو را می کشد برای آنکه مرهمی بر درد دلت باشد ... کافی است که او را بخوانی ...
و می دانم که هر روز و هر شب بارها و بارها صدایش می کنی ... ولی این بار بلندتر صدایش کن .. مگر به مهربانی او شک داری؟! می دانم که شک نداری ... پس ...
تو هیچ وقت تنها نیستی و همیشه کسی هست که ندای غمناک دل شکسته تو را بشنود ...
پس دیگر هیچ وقت نگو ...
کسی دیگر نمی کوبد
در این خانه متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد
چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم، و من تنهای تنهایم
درون کلبه خاموش خویش
اما ...
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه پرجوش و خروش
اما ...
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پائیزم
که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او
و دیگر هیچ از من نمی ماند ...
دیگه هیچ وقت نگو تنهای تنهایم .. دیگه هیچ وقت از مرگ تدریجی حرف نزن ...
زندگی همچنان در جریان است ...
این بار برای تو و همچنین تو ...
این داستان با یاد غمی که تو و تو در دل داری نوشته شد ...
این بار فقط به خاطر تو و تو ...
می گن شبدر 4 پر شانس می آره! کلا ما رو دور شانس می چرخیم! پس این بار شانستو امتحان کن ...
