87/3/17
2:34 ص
از قدیم گفتن دختر به مهندس جماعت نده!!!
و البته گفتن خواستگاری مهندس جماعت هم نرو !!!
ببین برادر من! خواهر من!!
اگه می خوای با یه مهندس فرهیخته مزدوج بشی باید پای همه چیزش وایسی!!!
تذکرات و توصیه های مهم به کسانی که قصد وصلت با مهندس جماعت رو دارن ...
- اگه تحملش رو نداری از همین الآن بگو!! نگی عاشق شدم! دوستش دارم ... بریم تو زندگی خودمون درست می شه!! از این خبرا نیست ...
- وقتی می بینی پای کامپیوتر نشسته الکی بهش گیر نده!! نگو بیا شام ! ناهار! چای! میوه! نگو ناهار من چی شد! شام من چی شد! (خب خودت یه چیزی بخور دیگه!! با سرآشپز که وصلت نکردی!! بابا به چه زبونی بگم تو با مهندس وصلت کردی! حالا اگه فهمید ...)
- وقتی می بینی وسط کار رو یه پروژه مهمه الکی کلید نکن!(چه فرقی می کنه پروژه چی باشه!! اصلا چت کردنم خودش یه جور پروژه اس!! چه پروزه ها که از همین چت روم پا به عرصه علم و فناوری گذاشتن ...!! آخه تو که از کامپیوتر هیچی سر در نمی آری چرا الکی گیر می دی!!)
- باید عادت کنی شبا با لالایی دلنواز دکمه های کیبورد به خواب بری!!
- باید عادت کنی از این به بعد دیگه لازم نیست چراغ خواب روشن کنی! همون نور دوست داشتنی مانیتور واست افاقه می کنه!!
سرکی در زندگی سراسر عشق مهندس و همسرش:
- اگه مامانت اینا اومدن خونمون گفته باشم اگه من پای کامپیوتر بودم و کار داشتم خیلی لطف کنم یه سلام می کنم بعد می رم سر کار خودم!! آخه من با اونا چه حرف مشترکی دارم ...!! دروغ می گم؟!
- من دیگه نمی تونم این زندگی رو تحمل کنم !!!! برو با همون کامپیوترت خوش باش! ظاهرا اون واست مهمتره!! جای همه چی رو واست پر کرده!!
- از همون اولم نباید می ذاشتم بری سر کار!! خونم که می آی یه راست می ری سر این کامپیوتر خراب شده!! مگه از تو اون کامپیوتر لعنتی واسه من می تونی غذا درست کنی!! (این در صورتیه که آقاتون یه عمو شکمو باشه و یه مقادیری روحیه لطیفی داشته باشه!!!) اصلا از فردا نمی خوام بری سر کار!!! می شینی به خونه زندگی و شوهرت می رسی!! (مرسی جذبه!!)
- همه مردم کار می کنن!! تو هم کار می کنی! شب هم که می رسی خونه بازم می ری پای این کامپیوتر لعنتی!! نمی خوام!! بسه دیگه! خسته شدم! اگه من نخوام بیشتر از این پول در بیاری کی رو باید ببینم!! من یه زندگی عادی و معمولی هم برام بسه!! من می خوام وقتی می آی خونه حرفای منو بشنوی!!! می خوام با من باشی!! منم تو این زندگی حق دارم!!!
در حالیکه در تمام مدتی که همسر مهربانش نطق می فرمود، مهندس تمام حواسش به این بود که کارش رو درست انجام بده، بعد از اینکه احساس می کنه صدای غرغرای همسر عزیزش قطع شده و الآن آماده اس که جواب مهندس رو بشنوه در کمال خونسردی به همسرش می گه:
آخی نازی ناراحت شدی عزیزم؟!! اگه این دفعه error نداد و run شد با هم شام می ریم بیرون و همه چیزو فراموش می کنیم!! (اگه مهندس خانم باشه - می گه چه کاریه من بشینم غذا درست کنم، با هم می ریم بیرون شام مهمون من!!) نظرت چیه عزیزم ...؟!!!!
مهندس و همسرش همدیگه رو خیلی دوست داشتن ولی نمی دونم همسرش چرا نمی فهمید با یه مهندس کامپیوتر وصلت کرده...
مهندس و همسرش عاشق هم بودن ولی حیف که همدیگه رو درک نمی کردن ...
مهندس و همسرش می تونستن یه زوج خوشبخت باشن، اگه مهندس یه کم کمتر مهندسی می کرد ...
مهندس و همسرش ...
مهندس و همسرش واسه همدیگه ساخته نشده بودن ...
همسر مهندس حق داشت که ناراحت بشه ...
پس وقتی مهندس پشت میزش نبود تمام ناراحتی و ناملایماتی رو که تو این چند سال تحمل کرده بود بدین شکل سر کیبورد بیچاره خالی کرد ...
(اینجا قبلا یه عکس بود که تو شب تاریک اومدن بردنش!!!! شرمنده من صد در صد بی تقصیرم!!! )
همسر مهندس با ناراحتی حلقه و کلید خونه مشترکشون (که قرار بود پر از مهر و محبت و خوشبختی باشه!!) رو همراه با یه یادداشت رو میز مهندس جا گذاشت ...
دادخواست طلاق رو هم برات میل می کنم عزیزم ...