91/3/21
11:7 ص
شاید صحبت از فوتبال در هنگامه ای که مدرنیسم و دیجیتال در آن حرف نخست و انتها را می زند "آب در هاون کوبیدن باشد" و انقدر طنزآلود و تمسخر آکند باشد که "مرغ پخته" را نیز در داخل دیگ به خنده وا دارد.
در زمانه امروز گویی فوتبال و دنبال توپ بودن رفتاری است سراسر ضد روشنفکری و به دور از " آداب" جامعه مدرن!
چه بسیار کسانی که تماشای فوتبال را تمسخر می کنند و دیگران را "مطعون" می نمایند و فوتبال را به کنایه می گیرند و تماشایش را حماقت و تلف نمودن زمان می دانند.
چه بسیار آنانی که شب خیره به تلویزیون می نگرند و خواب زیبا را به عشق فوتبال از چشمان زیباتر خویش محروم می نمایند و لذت مضاعفی می برند از تماشای دریبل های مسی و با گلهای رونی و روبن به هوا بلند می شوند و برای گل آفساید اعلام شده تیم محبوبشان بدترین الفاظ را نثار داور و کمک داور می نمایند ، اما به هنگام صبح که بیدار می شوند انکار می کنند شب گذشته را و حتی دیگرانی که به تماشای فوتبال نشسته اند را مشتی بیکار و علاف می دانند و فراموش می کنند که خویش نیز در میان آن گروه علاف تعریف می شوند.
اینان در اماکن عمومی و به زعم خویش "باکلاس"، دیدن فوتبال را به سخره می گیرند و به دیگرانی که فوتبال می بینند، نیشخند و پوزخند تحویل می دهند، اما فقط کافیست که پایشان به منزل برسد، انگاه است که دیگر اعضای خانواده همه محکومند به دیدن شبکه سه و حتی دیدن "تام و جری" را نیز از برادر و خواهر کوچکتر خویش محروم می کنند.
و این تناقض جامعه ماست.دیدن فوتبال و زل زدن به مستطیل سبز امروز به دور از رفتار روشنفکرانه تعریف می شود و بحث کردن درباره آن جزو بحث های اراذل گونه و تحقیرآمیز و چیپ دانسته می شود
و چه بسیار متوهمانی که در جامعه امروز ایران هم به وفور یافت می شوند، فوتبال را انکار می کنند، چون فوتبال را ساخته و پرداخته استعمار و استکبار می دانند که می خواهد به وسیله آن ما "جهان سومی ها" را از پیشرفت و تعالی منع کند و با فوتبال تهاجم فرهنگی خود را به ما شبیخون زند و پروژه ناتوی غرب گرایانه خویش را بسط دهد!
توهماتی که فقط از عهده ی ذهن بیمار انسان های جهان سوم بر می آید و بس. فقط پدیده ای چون فوتبال است که می تواند این گونه روشنفکران مدرن و متحجران به غایت واپسگرا را به وحدت رساند و آنها را در موضعی تا این حد مشترک برساند.
اما برای من سخن بی نظیر و فراموش نشدنی دبیر کل سابق سازمان ملل (کوفی عنان) است که خودنمایی می کند: «فوتبال تنها فرهنگی است که نیازی به ترجمه ندارد»
اما کمی درباره یورو 2012
همواره مسابقات یورو را از جام جهانی بیشتر دوست داشته ام. زیرا که از حضور کشورهای جهان سومی و چیپ در آن خبری نیست و تمام کشورهای حاضر جملگی توسعه یافته و مدرن هستند.نه افریقای سیاه جامه و نه آسیای زرد.
کیفیت تیمهای حاضر هم از جام جهانی بالاتر است. 16 تیم که قدرتشان نزدیک به هم است و نه به مانند جام جهانی که یک طرفش ایتالیا و برزیل است و طرف دیگر ایران و مالی
همچون همیشه تیم محبوبم ایتالیا ست. ایتالیایی که برایم یادآور قشنگترین و فراموش ناشدنی ترین خاطرات فوتبالیست.
هنوز نمی دانم که چرا مفتون و شیفته ایتالیا شدم ولی می دانم چهره جذاب بازیکنانی چون باجو و مالدینی و لباس خوش رنگ لاجوردی شان که حتی از آبی آسمان و دریا نیز زیباتر است،در این علاقه بی تاثیر نبوده.
شاید آن زمانی که عاشق ایتالیا شدم میخواستم طرفدار ایتالیا بودن را از "انحصار جنس مونث" خارج کنم.
ایتالیا برای من نوستالژی دوران کودکی بود، رویای دوران نوجوانی و عشق زمانه کنونی.
ایتالیا برای من یادآور فیلم زیبای سینمای کلاسیک- اشکها و لبخندها- است. ایتالیای نازنین برای من همچون این فیلم بی نظیر، هم شادی اندوخته و هم اندوه که البته آه و فغان و حسرتش بر شادی و نشاطش می چربد.
ایتالیای عزیز در یورو 2012 شاید آن شکوه سابق را نداشته باشد و قهرمانی اش اتفاقی عجیب خوانده شود و شگفت آلود و تعجب آمیز باشد،اما ما سینه چاکان ایتالیا از فرق سر تا نوک پا آتزوری هستیم و ورد زبان و ذکر کلاممان معشوقه ای بنام ایتالیاست. مجنون وار لیلی رویاهایمان را می ستاییم و فرهاد گونه دل در گروی شیرین مان داریم.
به امید آنکه قهرمانی را به جشن بنشینیم و حقا و انصافا چقدر آن جام قهرمانی به لوییجی بوفون می آید
حاشیه نوشت 1.این متن بیشتر از آنکه متنی برای خواندن باشد یک دل نوشته است.
حاشیه نوشت2.این همان اولین پست من در این وبکده است فقط اندکی تغییر در انتهایش صورت گرفته است.
حاشیه نوشت3.عادت کرده ام در ابتدای هر تورنمنتی که ایتالیایم در آن حاضر است در وبلاگی که به هم دانشگاهی هایم نزدیک است وجیزه ای نگارش کنم و ترک عادت مولد مرض است،حتی اگر این نوشته خواننده ای نداشته باشد.