88/12/27
8:41 ع
مرد : اوه...اوه... بدو زن الان عید می شه ... !
زن : به جای اونجا بیخودی وایسی بیا به من کمک کن
سال نو ... 1389 ... !
زمان تحویل سال ساعت 21:2:13 روز شنبه 29 اسفنـــــــــــــــــــد 1388
زود باشید حسابرسی و انبارگردانی سال 88 و برنامه ریزی برای سال 89
خیلی مهمه !
شاید بهتر باشه برای برنامه ریزی سال بعد از متودلوژی های جدید کمک بگیریم
مثل R.U.P نظرتون چیه؟ نظری ندارید؟ هنگ کردید،آره؟ لوس هم خودتونید!
بهار ... بهار ... صدا همون صدا بود ... صدای خنده ها و گریه ها بود ...
گاهی وقت ها احساس می کنم از آخرین باری که با خودم تک تنها ، مردو مردونه خلوت کردم چند هفته یا چندماه یا ... گذشته !
دلم برای حرف زدن با خودم تنگ شده !
شاید نوروز این فرصت رو می خواد به ما بده که حداقل یکبار در سال هم شده با خود درگیر بشیم ... ما که یکسال برای بقیه نسخه پیچی کردیم حالا یک نیم نگاهی به وضعیت خودمـــــــــون بندازیم که با خودمون چه کردیم در سالی که گذشت و اگه زیادی گم شدیم خودمون رو پیدا کنیم
خب ... سال نو ، سال 1389 ، پیشاپیش بر همه دوستان مبارک باد
می شه گفت اکثرمون 21 یا 22 یا 23 بهار از عمرمون گذشته ... کم نیست حداقل بیست بهار تجربه و تلاش ، بیست تابستان حرارت و شرارت ، بیست پاییز غم و نا امیدی و زمین خوردن و بیست زمستان سردرگمی و دوباره پیداشدن ... دیگه نمی دونیم با این همه تجربه چیکار بکنیم ! حتی فکر کنم به مرحله صادرات هم رسیدیم ...به به... حسابی آبدیده شدیم ... ولی همچنان دنبال یک شـــــــروع نو می گردیم . شروعی برای قصد کردن ... و برای اراده کردن به هر آنچه که خوب می پنداریم و دوست داریم باشیم و داشته باشیم ...
خب من هم به نوبه خودم امیــــــــدوارم همه دوستان سالی آکنده از موفقیت و تحول داشته باشند ...
برای من هم دعا کنید که خیلی نیاز دارم .
دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که میرسد از راه ؟
یا نیازی که رنگ میگیرد
درتن شاخه های خشک و سیاه ؟
دل گمراه من چه خواهد کرد ؟
با نسیمی که میترواد از آن
بوی عشق کبوتر وحشی
نفس عطرهای سرگردان؟
لب من از ترانه میسوزد
سینه ام عاشقانه میسوزد
پوستم میشکافد از هیجان
پیکرم از جوانه میسوزد
هر زمان موج میزنم در خویش
می روم میروم به جایی دور
بوته گر گرفته خورشید
سر راهم نشسته در تب نور
من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ای بهار سپید ؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ای بهار سپید
دشت بی تاب شبنم آلوده
چه کسی را به خویش می خواند ؟
سبزه ها لحظه ای خموش خموش
آنکه یار منست می داند
آسمان می دود ز خویش برون
دیگر او در جهان نمی گنجد
آه گویی که این همه آبی
در دل آسمان نمیگنجد
در بهار او زیاد خواهد برد
سردی و ظلمت زمستان را
می نهد روی گیسوانم باز
تاج گلپونه های سوزان را
ای بهار ای بهار افسونگر
من سراپا خیال او شده ام
در جنون تو رفته ام از خویش
شعر و فریاد و آرزو شده ام
می خزم همچو مار تبداری
بر علفهای خیس تازه سرد
آه با این خروش و این طغیان
دل گمراه من چه خواهد کرد ؟
مرحومه فروغ فرخزاد
تازه اگه تونستید تعطیلات خوبی هم سعی کنید داشته باشید و توصیه های زیر رو هم جدی بگیرید :
1- تا لنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ ظهر نخوابید
2- همش پای تلویزیون لم ندید (از 12 ظهر تا 12 شب)
3- آجیل خونه خودتون رو ناخونک نزنید ولی ماله خونه فامیل رو درو کنید
4- تو سبزه ها نرید ؛ گل ها رو نکنید ؛ آشغال نریزید
5- بوق نزنید ؛ نور بالا نزنید؛ اینقدر سبقت بیخود هم نگیرید ...
6- سربه سر پروانه ها و شکوفه های رو درخت هام نذارید ... توش زنبور داره
7- عیدی یادتون نره... به زور هم شده بگیرید...بچه بازی در بیارید تا فکر نکنن بزرگ شدید و نباید عیدی بدن ناسلامتی