88/9/8
8:53 ع
فقط یک مورد ازبینهایت محدودیت این جهانه جبری رو ببینید که حتی ما آدم ها حتی بر روابط میان خود هم تسلط نداریم :
چقدر ما آدم ها و انتخاب هامون محدوده...
قدرته انتخابمون برای داشتن یک دوست , یک رفیق , یک هم صحبت ,یک همسر و مخصوصا یک کسی که بخوایم عاشقش بشیم چقدر محدوده ...البته عشقه ملموس و مادی منظورمه ، از نوع زمینی و از نوع آدم به آدمش....!
در زندگیمون و در عرصه های مختلف اون با چه کسایی آشنا می شیم...!
آیا دست ماست که با کی ، کی و کجا آشنا بشیم
با چند نفر می تونیم تو زندگیمون آشنا بشیم...!
گیریم همه اونها آدم های خوبی باشن و هوای ما رو هم داشته باشن ولی...!
چندتای از اون ها به دله ما می شینن و ازشون خوشمون می آد ...از اون بالاتر ... چندتای از اونها شما رو ممکنه عاشقه خودشون کنن...
عشق خیلی کم توی زندگی آدم اتفاق می افته...نمی دونم عشق یک نعمت کم یابه یا یک عذابه نادر
چندتا از این عشق ها رو میتونید به طرفتون ابراز کنید...بلاخره موقعیتش باید پیش بیاد یا نه!
و چه قدر کم پیش می اد که این عشق دو طرفه باشه...و امان از عشقه یک طرفه...!
و این دردناک ترین مرحله بازیه...که بعد از این همه دردسر ,بلاخره یکی رو پیدا می کنی که ازش خوشت بیاد و از اون بالاتر,عاشقش باشی ...اما عاشقه کسی بشی که اون هیچ حسی به تو پیدا نکرده...و این جاست که آدم می خواهد از زمین جداشه و ... !
اون وقته که می مونی که درد بی اعتنایی های معشوق رو بکی بگی...از کی بخوای که مرحمی بر دردت بذاره....و از کی گلایه کنی و گلایه پیشه کی ببری...از دنیا ...از زمونه...از خودت که بیخودی عاشق شدی...از معشوقت که بیچاره از همه جا بی خبربوده و تو یک دفعه رفتی سره راهش سبز شدی...از عشقی که همیشه منتظرش بودی و حالا ناخواسته تو دلت پا گذاشته...یا از خدا که این عشق رو آفریده و در جونت انداخته
اون وقته که این غلیانات روحیه ما آدم ها می شه شعر و ترانه هایی زیبا ...و می شه دیوان های زیبایی که حافظ و امثال اون ها نوشتن و در اون از بی توجهی معشوق بر زمین و زمون لعنت فرستادن
اون وقته که تازه باز می فهمی چقدر محدودی ...و این دنیا با تمام قشنگی هایش...با همه لذت های ریز و درشتش...با همه شیرینی های حیوانی و معنویش گنجایش روحه تو رو نداره..حتی عشق که سر حده حالات روحی می شه گفتش باز نه تنها مرهمی بر درد ها و سوالات بی جواب ما نیست که خود دردی مضاعف است بر سایر دردهای اولیه برای این که ... باز بفهمی مرگ تنها راه حل است و لا غیر
وباز هم نباید خیلی سخت گرفته و خیلی یواش و پاورچین پاورچین باید از کنار و یا درون موضوع با بی خیالی عبور کرد و روزمرگی از نو ؛روز از نو
شاد باشید که این تنها انتقامیست که می توان از دنیا گرفت...!و دیگر هیچ