88/4/17
12:55 ص
از اونجایی که دوستان وبلاگ نویس هنوز تو حال و هوای امتحانات سیر می کنند و کسی انگار نای آپیدن نداره گفتم بیام برای عزیزانی که قدم رنجه می کنند و تشریف می آرند یه خاطره ای چیزی بذارم که خیلی هم اینجا خلوت نباشه تا شاید all prisoners هم کم کم به خودشون بیان که بابا 3 ماه تعطیلیه به خدا (هی من می خوام خونسردی خودم رو حفظ کنم ). بگذریم... البته ناگفته نمونه که این "بگذریم" دو نوع مخاطب داره ، واسه عزیزانی که نویسنده این بلاگ نیستند و لطف می کنند و با قدومشون این خونه رو منور می کنن، واژه " بگذریم" فی الواقع یعنی تشریف ببرید و بخش بعدی رو ملاحظه بفرمایید لطفا. و اما واسه زندانیان pnu واژه "بگذریم" کلا واژه بی معنی و مسخره ای به نظر میاد ، بگذریم ؟! به همین سادگی ! تو رو خدا،دیگه چی ؟! خجالت هم خوب چیزیه !
حالا ایندفعه رو استثنائا بی خیال میشیم ، بدون حفظ جایگاه، بی مخاطب ،همگی با هم می گـذریـم...
چند روز پیش تو پیاده روی خیابون ولیعصر به سمت میدون می رفتم که از دور یه کارت پخش کن نظرمو جلب کرد. یه جورایی قیافه ی مغرور و حق به جانبی داشت و کاغذهای رنگی دستش بود که به هر کسی نمی داد .
خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد. معلوم بود که فقط به کسانی تبلیغات رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش و متناسب با موضوع تبلیغات داشته باشند ، ازش خوشم اومد (یعنی از وجدان کاریش) چون اصلا اهل حروم کردن تبلیغات نبود...
هر چی جلوتر می رفتم رفتارش رو بیشتر تحت نظر گرفتم.احساس کردم فکر می کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تموم رنگی گرون قیمت رو نداره ، لابد فقط به آدم های باکلاس و شیک پوش و با شخصیت می ده! اگه اینجوریه پس چرا فقط به آقایون می ده ! لابد خانم خوش تیپی تا حالا از کنارش رد نشده! از کنجکاوی قلبم داشت می اومد تو دهنم ...!!!
خدایا نظر این تبلیغات چی خوشتیپ و اسرارآمیز نسبت به من چه خواهد بود؟! آیا منو تایید می کنه؟!
عینک آفتابیمو رو صورتم جا به جا کردم ، کفشامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گردوغباری که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه ! ! دل تو دلم نبود .یعنی منو می پسنده ؟! یعنی از این کاغذهای خوشگل به منم می ده...؟!
همینطور که تمام سعیم رو می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم کرد . یک کاغذ رنگی از اون خوشگلاش به طرفم گرفت و گفت : "خانم محترم ! بفرمایید ."
قند تو دلم آب شد ! با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی با حالتی که بهش نشون بده گفتم : اِاِاِاِ ،آهان ،خوب چرا من ؟ من که حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم ! " (تو این مایه ها که خیلی خب ، می گیرمش ، ولی الان وقت خوندنش رو ندارم و یه جورایی دارم منت می ذارم قبول می کنم)
با اکراه کاغذ رو گرفتم ...
چند قدم اونورتر پیچیدم تو فرعی و اینقدر هول شده بودم که داشتم با سر می رفتم تو شکم یه بنده خدایی ! وایسادم و با ولع تمام به کاغذ نگاه کردم ، نوشته بود :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگر نگران تاسی سر خود نباشید ،پیوند مو با جدیدترین متد روز آمریکا و اروپا.
پیام اخلاقی : همیشه همه چیز اونطور که به نظر میرسه و شما انتظارش رو دارید نیست پس سعی کنید تحت هر شرایطی نیمه خالی لیوان رو در نظر بگیرید.
دوباره پیام اخلاقی : اینقدر ظاهربین و کنجکاو (همون کنجکاو،نه ف ض و ل ،ف ض و ل زشته ! اینجا پیام اخلاقیه) نباشید و در هنگام عبور از پیاده رو ها حدالامکان از نزدیک شدن به افراد مشکوک بپرهیزید.
پی نوشت : و اما بیشترین دلیلی که باعث شد من امشب این پست رو آپ کنم به خاطر میمنت و مبارکی خاص امشبه.چرا ؟ چون در چنین امشبی !؟ بود که خدا یه مهندس دیگه از سری مهندس های دوست داشتنی pnu رو به ما عطا کرد و اون کسی نبود جز مهندس جلی همون جلبک خوش تیپ خودمون .جلبک جون تولدت رو بهت تبریک می گیم و برات بهترین ها رو از خدای مهربون آرزومندیم.راستی فردا که من نیستم نذار هپی پرخوری کنه ها، من یکی که تحت هیچ شرایطی از حقم نمی گذرم، گفته باشم.