88/1/25
9:13 ع
نفهمیدم چی شد!
فکر کنم بچه ها درخواست کرده بودن یه کم وقتشو بیشتر کنن!
ها؟!
کی؟!
کجا؟!
پس چندتا؟!
آره دیگه!
زمستون رو می گم!
یه لحظه فکر کردم به یه چشم به هم زدن سال 88 هم تموم شده! ولی نفهمیدم این وسط تابستون و پائیز چطوری پیچوندن و نیومدن!! یعنی اینقدر سریع بهار و تابستون و پائیز اومدن و رفتن که الان دوباره زمستون اومده؟!!!
یعنی تا این حد؟!
نه بابا .. فکر نکنم!
گفتیم یه چشم به هم زدن ولی نه دیگه تا این حد!
ولی احتمالا مشکل از خودشم بوده که اینطوری شده ...
ظاهرا تازه یادش افتاده ابراز وجود کنه ...
بدجوری تاخیر فاز داشته امسال!
خیلی جالب بود ...
به شدت لذت بردم از این هوا ...
حرف نداشت ...
هر چی غیرعادی تر، هیجان انگیزتر ...
اصلا رسما سوپروایزرمون کرد!
صبح که از خونه اومدم بیرون بهش گفتم: هوا خودتی؟! بی خیال! چرا اینقدر عوض شدی؟!!!
امروز چشم از پنجره بر نمی داشتیم ...
بهار در زمستان شنیده بودی، حالا زمستان در بهار رو هم می شنوی!
بله .. خواب زمستونی هم جواب میده!
ها؟!
همینطوری!
دوست داشتم! دلم خواست!