87/11/10
10:35 ص
می نویسم...
از یک جنس مجهول
از یک توهم خیال
و شاید هم آرزویی محال
هم اکنون این منم که می نویسم ... پس زنده ام ... زنده ای موهومی ... و زندگان موهومی را باکی از مرگ نیست
زنده ام ... چون می نویسم ... لیکن در سرایی موهوم نوشتن را چه سود؟
در این خلوت تنهایی خویش چنان از زندگی سرشارم که می نویسم ، اینبار به یاد تو و تنها برای تو :
اینجا تنهایی برایم قیمتیست ، گاه آنقدر قیمتی که در را نمی گشایم ،، حتی برای تو ، که سالها منتظرت بودم...
پی نوشت یک : به قول مرحوم شریعتی : کبریت را ترک کردم ، سیگارها را پشت به پشت روشن می کنم.
پی نوشت دو: خواب آلوها قصد بیدار شدن ندارید ؟!