87/9/15
11:34 ع
دختر خوبی باش!
و خدا در همین نزدیکی است ...
و چرا باور نمی کنی آغوش گرم و پرمهرش همچون همیشه انتظار تو را می کشد برای آنکه مرهمی بر درد دلت باشد ... کافی است که او را بخوانی ...
و می دانم که هر روز و هر شب بارها و بارها صدایش می کنی ... ولی این بار بلندتر صدایش کن .. مگر به مهربانی او شک داری؟! می دانم که شک نداری ... پس ...
تو هیچ وقت تنها نیستی و همیشه کسی هست که ندای غمناک دل شکسته تو را بشنود ...
پس دیگر هیچ وقت نگو ...
کسی دیگر نمی کوبد
در این خانه متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد
چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم، و من تنهای تنهایم
درون کلبه خاموش خویش
اما ...
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه پرجوش و خروش
اما ...
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پائیزم
که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او
و دیگر هیچ از من نمی ماند ...
دیگه هیچ وقت نگو تنهای تنهایم .. دیگه هیچ وقت از مرگ تدریجی حرف نزن ...
زندگی همچنان در جریان است ...
این بار برای تو و همچنین تو ...
این داستان با یاد غمی که تو و تو در دل داری نوشته شد ...
این بار فقط به خاطر تو و تو ...
می گن شبدر 4 پر شانس می آره! کلا ما رو دور شانس می چرخیم! پس این بار شانستو امتحان کن ...
قرار بود اگه دختر خوبی باشم، به انتخاب خودم برام یه شکلات بخره!
دختر خوبی بودم ...
چقدر انتخاب سخت بود!
- فقط یه دونه می تونم انتخاب کنم؟!
بالاخره انتخاب کردم! با چه معیاری نمی دونم! ولی دوستش داشتم! مهم این بود که نسبت به اون شکلات حس داشتم، یه حس متفاوت ...
مهم این بود که اون شکلات تو اون لحظه برای من شیرین ترین شکلات دنیا بود!
یه حس پاک کودکانه که متعلق به اون شکلات بود! یه عشق شیرین! که از نظر تو شاید بی ارزش باشه ولی برای من یه دنیا می ارزید!
زمستون بود .. هوا سرد .. و مثل همیشه دستای کوچیک من از سرما بی حس شده بودن! ولی اینا باعث نشد که شکلات از دستام بیافته!
دلم نمی اومد بخورمش .. اونوقت شیرین ترین شکلات دنیا که به خاطر خوب بودنم جایزه گرفته بودم برای همیشه تموم می شد و دیگه مدرکی نداشتم که به بقیه نشون بدم و بگم که این جایزه خوب بودنمه!
هیچ کس نمی تونست دست های مشت شده منو باز کنه و شکلاتم رو ازم بگیره!
کم کم داشت خوابم می برد! مثل همیشه آغوش گرم مامان بهترین جا بود برای آروم خوابیدن!
هوا سرد .. آغوش مادر گرم .. و یه هدیه شیرین توی دستای سرد من ...
توی خواب ناز، رویای خوردن شکلاتم رو می دیدیم که اصلا تموم نمی شد .. چه رویای شیرینی ...
وقت بیدار شدن بود ... و به گمونم رویای شیرین من کم کم داشت تحقق پیدا می کرد!
وقتشه که زرورق شکلات رو باز کنم و ...
ولی ...
نمی دونم چرا .. ولی .. شکلات توی دستای سرد من آب شد!
- من شکلاتم رو می خوام!
- مگه من دختر خوبی نبودم؟!
- مامان تو قول داده بودی!
- مگه من کار بدی کرده بودم که شکلاتم ...!
مامان دستای شکلاتی من رو شست! شاید تو اون شرایط این به صلاح من بود که دستای شکلاتیم شسته بشه!
ولی اون شکلات هنوزم برای من شیرین بود! و نمی دونم چرا مامان اینو درک نمی کرد؟! شاید چون اون شکلات فقط برای من شیرین بود!!
مامان قول یه شکلات بزرگتر و خوشمزه تر رو به من داد، ولی من شکلات خودم رو می خواستم!
من بزرگ شدم و حسرت چشیدن شیرینی اون شکلات طعم همه شکلاتا رو برام تلخ کرده بود!
من بزرگ شدم و به گمونم رویاهای شیرین من هم بزرگتر شدند!
دیروز خوابم برد و شاید تو اون سرما فکرش رو هم نمی کردم که گرمای دستای سرد و بی حس خودم رویای شیرینم رو آب کنه! می دونی چیه! از ترس از دست دادنش، محکم تو دستام گرفته بودمش، غافل از اینکه خودم نابودش کردم!
امروز بیدارم و فکرش رو هم نمی تونم بکنم که رویای شیرینم یه بار دیگه و این بار به خاطر اینکه همچنان در خواب غفلتم، آب بشه!
ای پی 1 : چرا شکلات تلخ؟! چرا سعی نمی کنی ذائقه ات رو عوض کنی؟! دقت کردی .. همه چیز دست خودته! من از زیتون بدم می اومد ولی ذائقه ام رو عوض کردم! چون این به نفعم بود!
ای پی 2 : در حال زندگی کن! از اون چه داری همین امروز لذت ببر! حتی اگه تنها دارایی تو رویا و چشم اندازی شیرین از آینده است! حتم داشته باش که فردا مهلت لذت بردن از دیروز را به تو نمی ده!
ای پی 3 : اگر شکلاتت آب شد، دلیل بر این نیست که تو دختر بدی بودی!
ای پی 4 : یادت نره که خدا تو رو بیشتر از اون چیزی که تصور می کنی دوست داره! و اصلا دوست نداره که غصه بخوری!
اون صلاح تو رو بهتر از خودت می دونه!
اون خیلی خوب می دونه که رویای تو چیه و تو چی رو دوست داری .. فقط هر چیز وقتی داره!!
به لطف و مهربانی خدا هیچ وقت شک نکن .. و یادت باشه که ناامید شدن از لطف و مهربانی خدا خودش گناه بزرگیه!
اگه دختر خوبی باشی .. اونوقت حتی اگه شکلاتت هم آب شده باشه، مطمئنا لایق شکلات شیرین تری هستی!
ای پی 5 : نمی خوام شعار بدم و می دونم که هرگز دردی رو که در سینه داری نمی تونم احساس کنم، ولی اینو می دونی که سعی می کنم همیشه در غمت شریک باشم و دوست دارم که شادیت رو ببینم! به قول یه ادیبی مشکلات هر کس به اندازه خود اون شخص بزرگه! بعضی وقتا باید سعی کنی اون چه رو که هست، علی رقم اینکه نمی شه وجودش رو انکار کرد نادیده بگیری، فقط به خاطر اینکه نمی تونی از زندگی حذفش کنی! پس این بار تنها راهی که جواب می ده اینکه علی رقم اینکه می بینی، رسما نبینی! (یادته چی برات تعریف کردم؟! یه داستان که بر اساس واقعیت بود .. یاد پروفسور نش بیافت که به خاطر وجود اون 3 تا آدم داشت زندگی اش رو از دست می داد ولی با ندیده گرفتنشون طوری به زندگی برگشت که تونست جایزه نوبل رو بدست بیاره! یه شکلات خیلی بزرگ ...!)
ای پی 6 : سرتو بالا کن ببینم! قیافه شو نیگا .. بی خیال بابا .. دنیا همه اش 2 روزه .. نبینم غمتو! تو پشت بزرگتر از اینا رو به خاک کشوندی! پس سرتو بلند کن ... بخند تا دنیا به روت بخنده! این قدر از این کوچه به اون کوچه دنبال غم و غصه نرو! نظرت چیه که کلا سیستمت رو عوض کنیم! دیگه کار از سرویس کردن گذشته! باید یه سیستم جدید ببندیم! اصلا یه نقشه جدید پیدا می کنیم .. یه نقشه که از این کوچه به اون کوچه، از این خونه به اون خونه همه اش شکلات و شیرینی باشه! نظر موافقت مساعده؟! نیست که نیست! مگه دست خودته! خودم میارمت تو راه! پاشو .. پاشو برو اون چراغا رو روشن کن! دلمون گرفت! بدو بدو ... ملت همه منتظر تو هستن! شب دراز است و ... تاریکی کیلو چند؟! اندازه این حرفا نیست که بخواد جلوی تو رو بگیره! تو می تونی ... (این یک شعار نیست .. واقعیت وجود توه)
ای پی 7 : می دونی که این پست رو مخصوص تو و تو نوشتم که می دونم دل مهربونت گهگداری از خدا گله داره! برای تویی نوشتم که آسمون چشمات خیلی وقتا بارونیه ...! ولی اخبار امشب اعلام کرده بزودی قراره یه جبهه هوای شادی زا بیاد و همه ابرای سیاه رو از آسمون خونه شما دور کنه! نبینم غمتو!!! بگو ایشا ا...
ای پی 8 : مگه قرار نبود دختر خوبی باشی؟!
پس سعی کن دختر خوبی باشی .. خدای مهربون روی خوش زندگی رو به تو نشون خواهد داد، هر چند حسرت آب شدن دیروز و تلخی امروز از یادت هرگز پاک نشه، شیرینی آن چه خدا به زودی به تو خواهد داد همه چیز را جبران می کنه ...
ای پی 9 : خیلی طولانی شد .. می دونم! ولی کمافی سابق لازم نیست شما خودشو ناراحت کنی! با وجود اینکه اگه بخوای تو هم می تونی از این متن هر جوری که دلت می خواد برداشت کنی و مخاطب این متن باشی! بستگی به خودت داره! برداشت حتی برای شما دوست عزیز هم آزاده!
ای پی 10 : به همه دوستانی که زحمت کشیدن و تا آخر این پست اومدن می گم که جماعت دانشجویان محترم .. همگی روزتون مبارک!
ای پی 11 : پیچک جون دوستت دارم! مرسی ...! و همه اون چیزایی که بهت گفتم! دوست داشتم اینجا هم احساساتم رو بهت بگم! ولی کلا تو جز تو و تو اصلی این پست نبودی یه وقت سو تفاوت پیش نیاد!!!! راستی خسته نباشی حاج خانوم!
ای پی 12 : یکی بود که دیگه نبود، به خاطر بعضیا که ارزششون خیلی زیاده، همیشه هست!
ای پی 13 : قرار بود 13 تا بشه که شد! 13 طبق یه افسانه قدیمی همچنان شانس می آره! باور کن!
دقت کردی که تفاوت بین «شکلات» و «مشکلات» فقط تو یه «میم»!!!
یعنی واقعا نمی تونی این «میم» رو از جلوی راهت برداری تا به جایزه ات که حقته برسی؟!!
یه «میم» که چیزی نیست! اگه هر 32 تا حرف الفبا هم جلو راهت باشن می تونی کنارشون بزنی! تنها به یه دلیل ...
به دلیل اینکه تو می تونی، چون می خوای که به شکلات شیرینت برسی!
«این یه شعار نیست حقیقت وجود توه!»
می دونی که سوده هیچ وقت با کسی تعارف نداره! و هر طوری که باشی همون رو بهت می گه! پس باور کن که می تونی! نه به خاطر اینکه من بهت می گم، به خاطر اینکه حقیقت وجود تو همینه! اگه لازم باشه بازم اینو تکرار می کنم ...