87/6/19
1:5 ص
بهلول را گفتند: فلانکس را می شناسی؟ گفت آری. گفتند چگونه مردی است؟ گفت نیمی خوب است و نیمی بد! پرسیدند یعنی چه؟! گفت:یعنی با چشمانش واقعیت ها را می بیند و با پاهایش از آنها می گریزد..!
=========
یکی از ندیمان خاص هارون الرشید از محلی می گذشت که بهلول ندانسته تنه ای بدو زد. ندیم در خشم شد که:احمق! میدانی من چه کسی هستم؟ گفت:آری، نیک می دانم چون تو را قبلا هم دیده ام. گفت:کجا؟ گفت:در دارالمجانین!! ندیم نعره برآورد که: مردک نادان! من در بارگاه هارون مقیمم و ندیم خاص اویم. بهلول گفت: من هم که همین را گفتم...!!
=========
روزی هارون الرشید از بهلول پرسید: بزرگترین جانور دریا کدامست؟ گفت نهنگ. پرسید:بزرگترین جانور خشکی کدامست؟ گفت:استغفرا...! کدام جانور را جرات آن باشد که خود را بزرگتر از حضرت خلیفه پندارد؟!!
=========
روزی خلیفه او را گفت که چرا شکر خدای به جا نمی آری که تا من بر شما حاکم شده ام، مرض طاعون از میان شما دفع شده است؟ گفت:خداوند عادل تر از آن است که در یک زمان دو بلا بر ما بگمارد