سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

88/5/12
11:14 ع

 

 

تبر، شهادت درختان را تکذیب می کند!

درخت تا زنده است دسته تبر نمی شود!

شک نکنید که آینده ای روشن تر از امروز در انتظار ماست!  با خیال راحت پله ها رو بالا بروید!

 

 

 تذکر مخصوص برای عزیز فوضول چند شخصیتی که یه چند وقتیه خودش رو بیش از اندازه صاحب نظر می دونه:

به تو هیچ ربطی نداره!


  

88/4/26
2:38 ع

 

بگو دیروز چه روزی بود؟! عجب روزی بود!

هفته گرد تولد جلی که مقارن شده بود با تولد پیچک!

حالا بگو چی شد؟!

قرار بود الی و هانی و ... و از همه مهمتر پیچک جوووووووووون هم ما رو مفتخر کنن، ولی ما بهشون افتخار ندادیم!! دلایل سایر دوستان برای نیومدن کاملا منطقی بود ولی این پیچک بود که کمافی سابق ما رو پیچوند!!

ها؟! من که بهت گفته بودم که تاریخ مصرفش فقط 24 ساعته! عزیز دلم یادته پریشب بهت چی گفتم؟! آخی نازی چقدر ذوق کرده بودی! چی گفتی بهم؟ گفتی خیلی قشنگ حرف می زنم! گفتی داری می ری رو ابرا ! الان که یه کم بیشتر فکر می کنم می بینم که دوست دارم همه حرفای اون شب رو تکذیب کنم!! بالاخره دیگه! گفتم یه وقت دلت برای هپی همیشگی تنگ نشه!

خب می گفتم ...

دیروز به اندازه تمام عمرمون آب ساندیس خوردیم! سه تا آب ساندیس خانواده! راستش اون موقع که آب ساندیس می خوردیم فکر اونجاش رو نکرده بودیم! ولی بعد از سومی سعی کردیم خودمون رو زودتر برسونیم خونه! آب ساندیس اولی رو با طعم حداقل 2 میوه خوردیم به میمنت مناسبت دیروز! آب ساندیس آب آلبالو رو خوردیم به نیابت از اونایی که نبودن و اونایی که پیچوندن (الی، هانی، پیچک، ضلع چهارم، آقای شیروانی و ...!) بعد از خوردن آب ساندیس سوم هم به این نتیجه رسیدیم که موندن دیگه جایز نیست! پس الوداع!

می گن وقتی که خوشحالی تا می تونی در کنار دوستانت آب ساندیس بخور!

آخی نازی ناشناس! آره، جای تو رو هم خالی کردیم!

چون دیروز یه روز خاص بود یه سوژه تازه هم پیدا شد تو این روز! از اونجایی که من و "این" و "اون" عاشق سیستم دورهمی هستیم به شدت از این ابتکار نو استقبال کردیم و پا را فراتر از pnu گذاشتیم!

خانومه چقدر ذوق کرد وقتی دید که ما حس ابتکار فرهنگی اش رو درک کردیم! شاید از این به بعد خواستم اونجا بنویسم!  اینم یه مدلشه! جالبه جایی بنویسی که واسه خودت نیست .. جایی که نمی دونی مخاطبت کیه .. جایی بنویسی که معلوم نیست فردا بتونی دوباره نوشته خودت رو بخونی یا نه! تو فضایی که می دونی پر از نوشته های کسانیه که خیلی هاشون رو دوست داری یا کسایی که درکشون نمی کنی، یه جایی که پر از تفکره .. ولی خب ما اولین نوشته مون رو با تفکر شروع نکردیم! خواستیم فقط دور هم باشیم .. شاید از این به بعد فرق کنه ...

 

نشر ثالث رو بلدی؟! یه کتاب فروشی دوست داشتنی!  آره همون جا !

 

ای پی 1: همه مراسم دیروز یه طرف، اون قسمتش که من برای "این" ، "واستوویدیا" خریدم، "این" برای من و "من" و "این" برای "اون"، واستوویدیا خریدیم، یه طرف!

من و "این" با دیدن واستو ویدیا به شکل خارق العاده ای متحول شدیم و حس کردیم که بالاخره راه موفقیت در امتحانات رو کشف کردیم! مرحله بعد بدون شک درانتظار ماست ...

گوشه هایی از نکت آموزشی واستوویدیا ...

"همیشه برای ورود به اتاق مطالعه با پای راست وارد شوید!"

"در یک زمان چندین کار را با هم انجام ندهید. این عمل خلاف واستوویدیاست. همیشه بریک کار تمرکز کنید."    - تفسیر جمله: در آن واحد با چند نفر از دوستان خود چت نکنید که این حرکت به دور از اخلاق ورزشکاری و مرام مهندسی است!!

"در زیست شناسی دو پرنده هستند که از همه مهمترند، یکی اولی و دیگری اون یکی، و هر دو احتمال دادر که مهمتر از اون یکی باشد!"

ای پی 2: می گن دوره آخرالزمون شده راست می گن! جای زمین و آسمون عوض شده با هم!! پسرا واسه دخترا ناز می کنن! دخترا هم می رن خواستگاری پسرا!!! خاک بر سر کافر! آخه این چه مدلشه دیگه! خدا به دور! و از آنجا که ما مردمان دوران اول الزمان هستیم از نازکشیدن برادران آخرالزمان به شدت معذوریم!!!

تو ادبیات ما دو حرکت "نازکشیدن" و "ناز کردن" یه مقادیری مظلوم واقع شدند! و در همین راستا مرام ما اینجوریاس که یه بار تعارف می کنیم، اومد نیومد تعارف رو هم به جون می خریم ولی از ما اصرار و از اونا انکار کلا برامون تعریف نشده اس!  آره داداش اینجوریاس! به قول شاعر همینی که هست !

ای پی 3: عاشق برنامه قاب نقره ام .. ظهرهای جمعه ... شاید واسه اینکه منم به شدت آدم خاطره بازی هستم ...

برنامه این هفته اش در مورد خسرو شکیبایی بود، مرد بزرگی که عالم هنر هرگز کسی رو به توانایی اون دوباره به چشم نخواهد دید ... کسی که صدای خش دارش و بازی فوق العاده اش هیچ وقت از ذهن ما پاک نمی شه !

سبز سبزم ریشه دارم ...

دلم می گیره وقتی که قسمتی از سریال رو نشون می ده که قراره رضا بمیره! 

دلم می گیره وقتی عاطفه می گه ... اگه آدم قوی هستی که می دونم هستی .. اگه آدم شجاعی هستی که می دونم هستی ... پس نمیر! بیا تصمیم بگیر و نمیر ... 

دلم می گیره وقتی رضا می گه .. خدایا ... در پذیرش هر حقیقت انکار پذیری ممکنه ترس داشته باشم .. اصلا هر حقیقتی بخاطر انکار ناپذیریشه که ترسناکه .. مثل حقیقت اقیانوسها .. مثل حقیقت وجود خدا ... مثل مرگ ...

...

اما هنوز من در صحنه ام .. در خانه سبز آشیانه های مردم سرزمینم .. هنوز عاشق و سرمستم چون هامون و برای من اسیری پایان کار نیست چرا که در آسمان عشق و زیبایی که همانا وجود خداست سبکبال باید بود ... آرام بودن در بستر خاک دگر باره زندگی کردن در زندگی است!

نگاه کن .. تمام هستی ام خراب می شود ..شراره ای مرا به کام می کشد .. مرا به اوج می برد به دار می کشد .. نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود .. پر از شهاب می شود ...

 

روحش شاد ...

 

به این می گن تغییر فاز ناگهانی!

بالاخره دیگه!

وقتی چند ماه ننویسی یا بنویسی و نخوای آپ کنی یه دفعه حس ها با هم قاطی می شن! اینجوری می شی! فاز به فاز می شی! این وری .. اون وری ... حالا برعکس !

 

به قول شاعرانه یه ادیبی:

اینا همش خاطره اس!

پس ما رو ببخشید که آدم های خاطره بازی هستیم و همچنان مشغول جمع کردن خاطره ایم!

 

 


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
Brave Heart[0]
 

این یه وبلاگ گروهیه که متعلق بچه های کامپیوتر واحد تهران میباشد.


لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ