89/9/23
11:31 ع
می شد تشنه از سر شط بلند نشود.
وقتی گفتند آب بیاور، می شد سیاهی هایی که دو سوی نهر، پشت درختها بودند را بشمارد و
حساب کند که نمی شود.
شب پیش که فامیلهایش در سپاه یزید، پنهانی امان نامه آوردند، می شد
کمی فکر کند قبل از اینکه سرشان داد بزند :
« میگوئید من در امانم، پسر فاطمه در امان نیست ؟ »
زیرک و شجاع بود و هوای همه چیز را داشت، پرچم را برای همین داده بودند
به دستش.
می شد به او تکیه کرد،
فقط پای برادرش که به میان می آمد، وضع فرق میکرد .
حساب یادش می رفت .
یادش می رفت با دندان نمی شود مشک را این همه راه ببرد .
یادش می رفت همه ی سیاهی های پشت درختان تیر دارند و عمود آهنی .
یادش می رفت بی چشم و دست، اسب را نمی شود برد سمت خیمه ها .
می شد تشنه از سر شط بلند نشود .
می شد آب را نریزد روی آب،
ولی پای برادرش که به میان می آمد .....***
پی اس 1:***نشریه راه عشق محرم 1431
پی اس2: رفت در آب روان ساقی و لب تر ننمود جان به قربان وفاداری آن باده پرست
پی اس 3:
"از آب هم مضایقه کردند" ای دریغ
اینگونه بود قصه "مهمان کربلا"...
التماس دعا
89/9/8
7:52 ع
فکر می کنید..این تصویر به چه موضوعی اشاره میکند؟
کسانی که به مکه ،مشرف شده اند می دانند جهت طواف فلش های سیاه اشتباه است...
این تصویر،در حقیقت،تصویری است که دکتر علی شریعتی به قلم خودش برای طرح جلد کتاب"حج"خود،پیشنهاد کرده بود.
وی در توضیح این طرح جلد چنین می نویسد:
"همه،غلطی می چرخند،الا یکی !همان فلش سرخ،حسین! و تنها اوست که به دعوت شهادت ،طواف را ترک میکند." *
پی اس 1: *برگرفته از نوشته های یک دوست
پی اس 2: مادر از بین الحرمین زنگ می زند، می گوید: - اینجا تکه ای از بهشت است، رو به روی حرم حضرت عباس ایستاده ام، حرفی اگر داری بگو! - بغضم می شکند، زیر لب می گویم: اللهم ارزقنا کربلا...
اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخره...