سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

87/11/10
10:35 ص

می نویسم...
از یک جنس مجهول
از یک توهم خیال
و شاید هم آرزویی محال
هم اکنون این منم که می نویسم ... پس زنده ام ... زنده ای موهومی ... و زندگان موهومی را باکی از مرگ نیست
زنده ام ... چون می نویسم ... لیکن در سرایی موهوم نوشتن را چه سود؟
در این خلوت تنهایی خویش چنان از زندگی سرشارم که می نویسم ، اینبار به یاد تو و تنها برای تو :
اینجا تنهایی برایم قیمتیست ، گاه آنقدر قیمتی که در را نمی گشایم ،، حتی برای تو ، که سالها منتظرت بودم...


پی نوشت یک : به قول مرحوم شریعتی : کبریت را ترک کردم ، سیگارها را پشت به پشت روشن می کنم.
پی نوشت دو: خواب آلوها قصد بیدار شدن ندارید ؟!


  

87/10/4
11:32 ص

از همان عنفوان کودکی عاشق کل های 2 نفره بودم. از مناظره هایی که پروین تو شعرهاش به کار می برد مثل نخ و سوزن و توانا و ناتوان و ... لذت می بردم. حماسه های فردوسی رو از بر بودم.
مرا مادرم نام مرگ تو کرد   زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
خدا را چه دیدی ؟ شاید در آینده کلکده ای به پا کردیم.


دیروز که خاله محترمه به همراه عیال و بچه ها به منزل ما نزول کردند به ناگاه دفتر دیکته پسرخاله توجه مرا جلب کرد.( من باب یادآوری و هضم بهتر مطلب عرض شود که این پسرخاله برادر همان شخصیت مصدوم حادثه 15 مرداد ماه 1387 می باشد. قضیه دختر خاله و تک چرخ را به خاطر بیاورید...)
خلاصه دفتر را برداشته و شروع به خواندن کردم. این خواندن (که چه عرض کنم دیدن)ما همانا و با صدای بلند خندیدن ما همانا و برگشتن همه نگاه ها به سوی ما همانا و چشم غره خاله محترمه به روی ما همانا .
البته این خندیدن ما دلایلی داشت وگرنه ما غلط بکنیم بی جهت به زمین و زمان بخندیم .
اولند(همین درسته ) به خاطر آن دست خط خرچنگ غورباقه ، قمر در عقربش بود که هر لحظه آمادگی خود را برای دویدن در آفتاب اعلام می کرد.
دومند وضع نمره های درخشان و چپرچلاغ وی بود که در موارد آخر این درخشش شدیدا چشم را می زد.
سومند بیشتر غلط ها به دلیل بی دقتی در گذاشتن یک نقطه ناقابل بود  که باعث تفاوتی فاحش مثلا  بین دو واژه خدا و جدا میشد.
آخر واقعا از پدر و مادری ادبی و هنری وجود چنین اولادی غافل گیر کننده بود...
بگذریم، بعد از اینکه از نامبرده دلایل این همه چشم نوازی و یا به دیگرعبارت سهل انگاری و بی دقتی و از همه مهمتر چگونگی کنار آمدن والده محترمه ( که خاله اینجانب می باشد) با این موضوع را جویا شدم، در کمال ناباوری اینطور پاسخ شنیدم که:
- هه ... جان من حال کردی چه جوری امضا کردم؟! عمرا خانم بفهمه من بودم.
به به ( نیاز به کاربرد این ترکیب در این مکان و در این زمان به شدت احساس می شد. خدا باعث و بانی خلق این ترکیب را سعادت ابدی عطا نماید.)
گفتم : ای ملعون ، اندکی خجالت بکش.  کمی از تجربیات ما بهره گیر و شروع کردم :
ما آن زمان اینقدر نمره های تکمان را قایم می کردیم که آخرش از سر عادت نمره های خوبمان را هم نشان نمی دادیم.
یادش بخیر... طفلکی مادر محترممان مجبور شده بود  وقت هایی که ما به حمام می رفتیم و می زدیم زیر آواز ، برود توی کیف و کمد و زیر لحاف تشک ما را بگردد ، آخر طفلک هیچ راه دیگری برای فهمیدن نمره های ما نداشت. البته ناگفته نماند که هر بار بعد از کندو کاو با تجهیزات و امکانات لازم پشت در حمام می ایستاد به انتظار ما تا تشریف بیاوریم بیرون ،بالاخره باید به گونه ای از شرمندگی ما درمی آمد دیگر...
اینها را گفتم که عبرت بگیری و بسان آدمیزاد با پای خودت بروی و نمره ات را خدمت والده محترم عرضه داری.
هان ؟!!؟! چه گفتی ؟ الان پنهان کاری بیشتر جواب می دهد؟
کدام فرومایه این چنین سخن رانده است؟ بگو تا بدهیم الساعه پوستش را زنده زنده بکنند و سرب داغ در گلویش بریزند. اصلا تو بگو تا ما بدهیم با سرش از برای سگ و گربه های تهران کله پارچه درست کنند.
 آخ جون ... بگم کی بود؟!
ای بابا حالا ما یک قیفی آمدیم تو چرا باورت شد ؟ از برای خالی نبودن عریضه گفتم تا مقادیری دور هم باشیم.

و اما

شما را چه شده است؟ چرا اعورانه می نگرید؟ آری با شما هستم.. هان یافتم!!! بی شک از این لحن سخن راندن من متعجب شده و انگشت حیرت در دماغ مبارک ( اگر نمی دانید بدانید که دماغ غیر از دماغ معانی دیگری نیز دارد... فی الواقع چندش کسی است که دِماغ را دَماغ بخواند نه بنده) فرو برده اید. اگر چنین است پیشنهاد من به شما این است که حتما ای پی ها را رویت فرماییید.


ای پی 1 : مدتی ست که روح آغا محمد خان قاجار در اندرون من نفوذ کرده است ... حال اینکه چرا از میان N عدد پادشاه رنگ و وارنگ و عجق وجق تاریخ پرشور ما، آغا محمد خان قاجار ؟!؟!؟ به راستی که خود نیز از پاسخ به آن بسی عاجزم.
ولی به روح همایونی آغا محمد خان قسم اگر روزی دلایل این نفوذ و همذات پنداری را فهمیدم شما را بی نصیب رها نخواهم کرد.

ای پی 2: اما اینکه قضایای فوق الذکر چه ارتباطی با مقدمه ابتدای متن داشت ، الله اعلم !!! می توانید به ای پی 4 مراجعه کنید.

ای پی 3: خدا رو شکر که خاله محترمه از نشانی این ندامتگاه آگاهی ندارد وگرنه بی شک ما را خفت می کرد که چه از جان اولاد من می خواهی؟

ای پی 4: فشار درس ها زیاده ... همدیگه رو درک کنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــم.

ای پی 5: برای همگی آرزوی موفقیت دارم ... بدروووووووووووود


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
Brave Heart[0]
 

این یه وبلاگ گروهیه که متعلق بچه های کامپیوتر واحد تهران میباشد.


لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ