87/5/24
12:57 ص
...نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می آیی آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن
ولی حال آن راننده تاکسی را بپرس که تو را به منزل میرساند.حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت مبلغی پنهان در جیبش بگذار
دخترم جرالدین چکی سفید امضا برای تو فرستادم که هرچه دلت خواست در آن بنویسی و آنرا خرج کنی.
ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست.بلکه متعلق به مرد فقیر گمنامی است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد.
جستجو لازم نیست این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت.
بخشی از نامه چارلی چاپلین به دخترش
خداوند برکتی عظیم به تو بخشیده است.
تو چه چیزی به او تقدیم میکنی؟
هر روز چیزی هر چند کوچک به او تقدیم کن
از روی عشق و به نیاز مندان.
87/5/14
8:7 ع