89/4/28
2:15 ص
برنامه تفریحی-ورزشی تیر 89 :
زمان : پنج شنبه ، 31 تیر ، راس ساعت 8:45 صبــــــــــح
مکان : پارکینگ بوستان نهج البلاغه تهران واقع در دره پونک
سوال اول) چه طور خود را به بوستان نهج البلاغه برسانیم؟
کسانی که با وسایل نقلیه عمومی می آیند:
کافیست از هر نقطه شهر تهران که قصد آمدن دارید ، سوار کرایه ها یا اتوبوس هایی که مقصدشان میدان صنعت است بشوید و در ضلع شمال غربی میدان صنعت کرایه های فاز 6 شهرک غرب را سوار شوند و به راننده بگویند که می خواهند به بوستان نهج البلاغه بیایند ...
کسانی که با وسیله شخصی می آیند:
آدرس : شهرک غرب - فاز 6 - انتهای غربی خیابان ایوانک
آدرس : پونک ، میدان پونک ، انتهای بلوار همیلا
شاید کسانی که ماشین می آورند بتوانند بچه ها را از سر شهرک در سر راه خود تا پارک بیاورند
سوال دوم) چه کسانی قراره بیایند؟
این برنامه را ما بچه های پیام نور مرکز تهران گذاشتیم ولی هر کسی گروه خلق و خوش با ما می جوشه می تونه بیاد
سوال سوم) برنامه چیست و کی تمام می شود؟
از 9 صبح تا 7 شب برنامه پیش بینی کردم ولی بستگی به حال و هوای بچه ها هم داره ... چون یک چیزهایی هست که قابل پیش بینی نیست
زمان
|
فعالیتها
|
08:45 ـ 09:00 |
همه در پارکینگ پارک جمع می شویم ... باتوجه به ترافیک در بزرگراه ها مخصوصا همت لطفا کمی زودتر از خونه بیرون بزنید
|
09:00 - 12:45 |
- شاید یک صبحانه مختصر (چایی : امیرحسین) - دوچرخه سواری (رایگان است فقط یک مدرک شناسایی همراه داشته باشید) - بدمینتون (امیرحسین و افشین) - پینگ پنگ (افشین) - والیبال (شاهین) باتوجه به گرمی هوا همراه داشتن کلاه ، نقاب ،عینک آفتابی ، کرم ضد آفتاب و شاید یک بطری آب ...
|
13:00 - 15:00 |
- اقامه نماز (نمازخانه و وضوخانه در پارک هست) - صرف ناهار (کسانیکه دوست دارند خوشون غذا بیاورند و بقیه هم همان جا بعد از هماهنگی براشون غذا تهیه می کنم: امیرحسین و محمد – احتمالا از زاپاتای که غذاهاش خیلی خوب و ارزان قیمته ) - استراحت و چرتی مختصر
|
15:00 – 18:00 |
- گپ و گفتمان - شطرنج و یقول دوقول و ....!!! - ورق و پاسور و تخته و ...!!! - اجرای زنده موسیقی غمناک و کلاسیک از هنرمند پرآوازه ،شاهین - صرف چایی و عصرانه - پیاده روی تا باغ وحش پارک پردیسان (البته تعداد حیواناتش کم است و تنها حیوانات تحت انقراض ایرانی را معمولا نگهداری می کنند... یک موزه تاکسی درمی هم هست که کمی دورتره و فکر نکنم فرصت کنیم برویم )
|
18:00 – 19:00 |
- رفتن به سینمای چهاربعدی (در خود پارک هست و قیمت بلیطش هم 1500 تومان است و یک فیلم 20 دقیقه ای است که با عینک مخصوص می بینید) - خداحافظی و بازگشت به منزل (تا سر شهرک را بچه هایی که ماشین دارند می توانند بقیه را برسونند احتمالا و از اونجا هم به همه جای شهر که تا ساعت 10 شب هم اتوبوس هست و هم تاکسی)
|
از کلیه دوستان دعوت می کنیم به ما بیوندند و در این گردش هم شرکت کنند
تنبلی را هم کنار بگذارید .. بیاید ... و لطفا به سایرین نیز اطلاع رســــــانی کنید
تا کسانی هم که فرصت دیدن وبلاگ را ندارند هم مطلع شوند و ان شاالله لحظات
خوب و شادی را در کنار یکدیگر سپری خواهیم کرد
اگر هم پیشنهاد یا سوالی دارید کامنت بگذارید !
89/3/23
10:58 ع
دختر موتور سوار در خیابان انقلاب تهران:
دیگه وقتی آدم عجله داشته باشه ...
وقتی تو یک شهر شلوغ پلوغ مثله تهران زندگی کنه!
قاتی 14 ملیون ادم با ادا اصول های مختلف با سلیقه های متفاوت ووول بخوره !
یکی پول می خواد ...یکی قدرت و یکی .... !
فرقی نمی کنه دختر باشی یا پسر ...
فرقی نمی کنه بقیه می خوان در موردت چی فکر کنن !
فقط مقصد مهم است و بس !
باید تاخت و تاخت !
مخصوصا اگر این مقصد حوزه امتحانیت باشه !
پس فقط باید یک موتور گیر بیاری بپری سوارش بشی و تا حوزه تخته گاز بری !
راستی چرا معمولا خانوم ها سوار موتور نمی شوند؟
زندگی شهری !
کلاس ، امتحان ، اضطرس ،...
شهر یعنی آلودگی ...دست و پا زدن میان یک مشت آهن پاره برای هیچ و پوچ از صبح تا شب...
با انگیزه یا بی انگیزه ... هر دوتاش بده
اوج سرگرمی : سرگرم شدن با یک تلویزیون یا کامپیوتر از صبح تا شب و گاهی وقت ها هم از شب تا صبح...
اوج عشق و حال : خوش گذروندن با سگ چرخ زدن با دوستان ... ماشین بازی و ترمز دستی کشیدن ... !
شهر یعنی اضطراب و عجله...جون کندن برای سرمایه دارهای برده دار در نظام بورجوازی !
گاهی وقت ها تو این شهر احساس خفگی می کنم و فقط می خواهم برم ... برم ...کجا .. نمی دونم!
18 years of Technology
نمی دونم اینکه آدم مغزش خوب کار کرده و همه چیز را برای خودش روز به روز داره آسونتر می کنه به نفعش هستش یا به ضررش!
هی برو باشگاه ! هی تردمیل برو ! آب درمانی ... مدیتیشن و یوگا !
کلاس بدنسازی ... کلاس ورزش ...
قرص لاغری در 3 ساعت ... غذای آماده در 2 دقیقه ... قرص تقویت انگیزه در سینگ ثانیه!
دیگه خسته شدم ! یک جای کار می لنگه !
ما آدم ها یک جای بازی رو اشتباه اومدیم جلو ... حلا کجاش بوده ... نمی دونم!
خب آخه این روزمرگی و زنگی تکراری شهری هم بدجوری ... !
باید دنبال راه فرار باشیم .... !
فقط می خواهم برم ... برم ...کجا .. نمی دونم!
یک جایی که فقط من باشم ... با یک درخت سیب ...و کلی صدای پرنده ... !
از این گدا مدا هام که میم مثله... این پایین گفته هم نباشه که خیلی رو اعصابن!اکثرشون دغل بازن!