سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

87/5/24
12:57 ص

...نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می آیی آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن
ولی حال آن راننده تاکسی را بپرس که تو را به منزل میرساند.حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت مبلغی پنهان در جیبش بگذار
دخترم جرالدین چکی سفید امضا برای تو فرستادم که هرچه دلت خواست در آن بنویسی و آنرا خرج کنی.
ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست.بلکه متعلق به مرد فقیر گمنامی است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد.
جستجو لازم نیست این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت.

 

                                                                     بخشی از نامه چارلی چاپلین به دخترش

                                  خداوند برکتی عظیم به تو بخشیده است.

                                  تو چه چیزی به او تقدیم میکنی؟

                                    هر روز چیزی هر چند کوچک به او تقدیم کن

                                      از روی عشق و به نیاز مندان. 

                    

 
                                               


  

87/5/22
12:42 ع

همه از آدم می پرسند حالت چطور است؟، اما هیچ کس نمی پرسد بالت چطور است ؟

هیچ کس نمی پرسد آخرین باری که پرواز را تجربه کردی کی بود؟ آخرین باری که اوج گرفتی ؟

یا خدای نکرده آخرین باری که سقوط کردی  باز هم توانستی بپری یا ...؟

نکند تو هم مثل من لبه ی پرتگاهی و منتظری که خدا هم نیم نگاهی به تو بکند؟راستی کدامیک لذت بخش تر است ،این که تو را از پشت بگیرد یا به تو پرواز بیاموزد؟ من که لذت در آغوش بودنش را با هیچ چیز عوض نمی کنم حتی پرواز !

وقتی در هیاهوی شهر و رفت و آمد ها دقیق می شوم میبینم که بدبختانه انگار همه فراموش کرده اند که ما همه ی انسان ها اصلا به این جا تعلق نداریم . فراموش کرده ایم هدف چیست ؟انگار همگی اصلیت خویش را فراموش کرده ایم که "ما ز بالاییم و بالا می رویم   ما ز دریاییم و دریا می رویم "وهر چه می گذرد به قعر می رویم تا به اوج. وشاید هم مصداق این جمله ی شریعتی که در کتاب ارزشمند هبوط در کویر آورده است شده ایم ،که می گفت: "دیدارها همه بر خاک و سخن ها همه از خاک" که  وقتی خوب فکر میکنم در می یابم حتما منظورش این بوده است که همگی زمینی شده ایم و از عالم بالا غافل ایم .آن قدر که همه چیز را از یاد برده ایم .

از یاد برده ایم که محافظان خوبی برای بال های کوچکی که او به ما داد نبودیم .از یاد برده ایم که می توانستیم بالها یمان را با ایمان و عشق به او قوی تر  و بلندتر کنیم و آنقدر اوج بگیریم که به او برسیم و نرسیده ایم  .یادمان رفته است  که می توانستیم با همین بال ها به سمت او پرواز کنیم اما سنگینی بار گناهان و تعلقات آن قدر زیاد بود که بالهایمان شکست و  دیگر تاب پرواز نداشت . شاید هم به همین جمله ی هوگو که می گوید‌:"بچه ها فرشته هایی هستند که هر چه بزرگتر می شوند پاهایشان بلندتر و بال هایشان کوچکتر می شوند "  بسنده کنیم و برای فرار از قضیه بگوییم : "ای کاش بزرگ نمی شدیم و در همان بچگی توقف می کردیم " و خود را از سنگینی ظلمی که به خود کرده ایم تبرئه کنیم .

هیچ کس از من نپرسید اما من از تو می پرسم "بالت چطور است؟"

GOd   BLeSs  yOu


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
Brave Heart[0]
 

این یه وبلاگ گروهیه که متعلق بچه های کامپیوتر واحد تهران میباشد.


لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ