سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

88/4/22
12:33 ع

کنترل را بر می دارم و تلویزیون را روشن می کنم. ساعت تقریبا از 11 شب گذشته است .این تلویزیون هم که قربانش بروم نمی دانم چرا روزهای تعطیل، تعطیل تر از همیشه است و طبق معمول وقتی برنامه ی تازه ای ندارد که برای پخش مناسب باشد، یا مستند راز بقا پخش می کند یا طبق عادت همیشگی فیلم های عهد قِلقِله میرزا و دوره ی هزار و سیصد و درشکه ! را به نمایش می گذارد تا خلا ناشی از نبود یک برنامه ی جذاب و دیدنی را پر کند. به ناچار و برای گذراندن وقت، برنامه ی آقای کوثری را انتخاب کردم ... که در آن برنامه هم مطابق روال همیشگی برنامه های ورزشی تلویزیون چند تن از کارشناسان در عزای صعود نکردن تیم ملی به جام جهانی 2010 آفریقا، به سوگ نشسته بودند و مثل همیشه به دنبال مقصر می گشتند. مقصری که نمی دانم چرا هیچ وقت پیدا نمی شود که اگر از من بپرسی می گویم هرگز پیدا نخواهد شد. موج انتقادهای شدیدی که توسط کارشناسان مثلا متخصص و دور گود نشین که همیشه ی خدا عادت کرده اند که بگویند "لِنگِش کن!" مطابق معمول به سمت یک نفر نشانه می رفت . و آن یک نفر هم کسی نبود به جز "علی کفاشیان". علی کفاشیانی که همیشه در برابر هجوم انتقادها با حوضش تنها می مانَد و در جواب سوال هایی که به مسائل فنی تیم و یا استقلال فدراسیون بازمی گردد، به ریسمان اساس نامه چنگ می زند ! و همیشه و در همه حال پای اساس نامه ای را وسط می کشد که شاید از اساس اشتباه است. این وسط بماند که کارشناسان به ظاهر محترم! چقدر به قطبی انتقاد کردند و حتی صداقتش را هم زیر سوال بردند و از آن به عنوان چرب زبانی یاد کردند!!! اما نمی دانم که چرا هیچ کس فکر نکرد که همیشه مربی تنها مقصر اصلی ماجرا نیست و برای حل یک مسئله همیشه نباید صورت مسئله را پاک کرد، کاری که اتفاقا ما در آن استادیم و تا نتیجه نمی گیریم مربی عوض می کنیم. این همه گفتند و نگفتند که ساختار مناسب تیمی، برنامه ریزی طولانی مدت و مهمتر از همه ثبات، در فوتبال نه چندان حرفه ای ما حرفی برای گفتن ندارد ،یعنی نمی گذارند که حرفی برای گفتن داشته باشد! این همه گفتند و نگفتند از روزنامه هایی که تا دری به تخته می خورد یک نفر را با تیترهای آنچنانی آن قدر به اوج می رسانند که خودِ طرف هم باورش می شود و اما اگر روزی نتیجه نگیرد و به هر دلیلی موفق نشود به جایی حواله اش می کنند که "عرب نینداخت!!" .حوصله ام سر می رود از دیدن این برنامه هایی که مثل یک حلقه ی بی پایانند و گویا هیچ وقت به سرانجامی نخواهند رسید . تلویزیون را که خاموش می کنم ذهنم درگیر این مسئله می شود که :  

این عادت دیرینه ما است ، یکی را بالامی بریم ، به عرش می رسانیم و بعد اگر منافعمان را تامین نکرد،چنان به زمینش می کوبیم که نتواند از جایش بلند شود و بعد از مدتی ...باز دلمان می سوزد و گلریزان می کنیم و بلندش می کنیم .

این عادت دیرینه  ماست و تا از این عادتها داریم ، پیشرفت نمی کنیم .

یادش به خیر کسی را که می گفت :" در غرب سیستم پیچیده و آدمها ساده اند و در شرق،سیستم ساده و آدمها پیچیده اند...

گاهی آرزو می کنم ای کاش انقدر پیچیده نبودیم .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 گ ا د ب ل س ی و


  

88/4/19
4:58 ع

Abandon: desert, leave without planning to comeback, quit  

ترک کردن؛متروکه 

When Ali abandon his family, the police looking for him 

The soldier could not abandon his friends who were hurt in battle 

Because Mina was poor ,she had to abandon her idea of going to college


 



Keen: sharp, eager, intense, sensitive 

تیز؛شدید؛باهوش  

The butcher"s keen knife cut through the meat 

My dog has a keen sense of smell 

Sara"s keen mind pleased all his teachers


 


Jealous: afraid that the one you love might prefer someone else, wanting what someone else has 

حسود؛غیرتی 

Although my neighbor just bought a new car ,I am not jealous of him

Bing jealous, Mona would not let her boyfriend dance with any of cheerleaders


 


Tact: ability to say the right thing 

کاردانی و تدبیر؛خوش زبانی

By the use of tact, my aunt was able to calm her jealous husband

Your friends will admire you if you use tact and thoughtfulness


 


Oath: a promise that something is true, a curse 

سوگند؛فحش و ناسزا 

The president will take oath tomorrow

In court, the witness took an oath that he would tell the whole truth

When Shahin discovered that he had been abandoned, he let out an angry oath

The pilot swore an oath to save the passenger"s lives


 


Vacant: empty, not filled 

خالی

Someone is planning to build a house on that vacant lot

I put my coat on that vacant seat

When my landlord broke in,he found that apartment vacant


 


Hardship: something that is hard to bear, difficulty 

مشکلات

The fighter had to face many hardships before he became champion

Zahra was able to overcome one hardship after another

 

 


 

Gallant: brave, showing respect for women 

دلیر و شجاع؛مودب( نسبت به خانم ها)

Farshad is so gallant that he always gives up his subway seat to a woman


 


Unaccustomed: not used to something 

نا آشنا؛عادت نداشتن به

Marjan was unaccustomed to Tehran"s heat, because she is coming from south pole 

Unaccustomed as she was to exercise , Maryam quickly became tired

The king was unaccustomed to having people disobey him


 


Bachelor: a man who has not married 

مرد مجرد

I am took an oath to remain bachelor

In the movie, the married man was mistaken for a bachelor




 

Qualify: become fit, show that you are able  

صلاحیت کسب کردن

I am trying to qualify for the job that is now vacant

You have be taller than 160cm to qualify as a policeman in our town

 

 

دیکشنری های آنلاین

 

http://bestdic.ir

http://www.fastdic.com

http://hssn.ir/?p=326

 

خب نمی دونم چرا فکر میکردم بچه های وبلاگ خیلی بیش از این استقبال می کنن...

ولی تقریبا استقبال در حد صفر بود...درهر صورت چون نمی خوام فقط یک کاری کرده باشم که یک کاری کرده باشم وشاید خیلی ها این هفته مسافرت رفته بودن یا خستگی امتحانات رو در می کردن...و خلاصه دوست دارن به قطار برسن این هفته براتون کلمه جدید نمی ذارم و همون قبلی ها رو یکم مرتب تر و جمع و جور تر اینجا می ذارم ...بخونید و نظر بدید

 

..... I"m await


 


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
Brave Heart[0]
 

این یه وبلاگ گروهیه که متعلق بچه های کامپیوتر واحد تهران میباشد.


لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ