88/12/12
11:21 ع
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هرکه با ما بود از ما میگریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفال می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:
"ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم"
.پی اس1 :گفتگو آئین درویشی نبود.....ورنه با تو ماجراها داشتیم
پی اس 2:نکته ها رفت و شکایت کس نکرد....جانب حرمت فرو نگذاشتیم..
پ اس 3: شعر بالا مخاطب خاص ندارد
پی اس 4:گاهی در عرض چند دقیقه تمام معادلات ذهنت به هم می ریزد. اصلاً انگار نه انگار تا چند لحظه پیش نیشت تا بناگوشت باز بود. انگار نه انگار تا لحظه ای پیش هیچ غمی در دل نداشتی. انگار نه انگار …
.
از بین رفتن بعضی محبت ها، بعضی دل خوشی ها، بعضی دوست داشتن ها، بعضی دلگرمی ها را دوست ندارم. از بین رفتن بعضی معادلات زندگی را دوست ندارم.
بعضی معادلات هرگز نباید به هم بریزند. هرگز.
پی اس 5:از غم نامردمی ها، بغض ها در سینه دارم...
پی اس 6:از غم نامردمی ها، بغض ها در سینه دارم...
پی اس 7:از غم نامردمی ها، بغض ها در سینه دارم...
پی اس 8:
داشتن باور، سعادت ِحسرت برانگیزیه...
وقتی باورت نسبت به اطرافیانت، سست میشه چه اتفاقی برات میفته؟
هیچی...
این باعث میشه کم کم از باور دیگران حذف بشی...
پی اس 9:
بگـــــذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیــــــــــاق دلی دردمنــــــــــد را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیــــــــــــده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینــــــــه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بــــــگویمت این مرغ خسته جان
عمــریست در هوای تو از آشیان جداست
پی اس 10:
من مست و تو دیوانه، ما را که بَرَد خانه
صد بار ترا گفتم، کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ، تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه؟
گاد بلس یو
88/12/11
2:0 ع
کسی یا کسانی
چیزی یا چیزهایی در گذشته ات هست که به آنها تکیه کنی ...
گرچه رژه برخاک پوک می رویم ....
اما این کوچه تا قبل از اینکه
بارها و بارها آسفالتش کنند
و لایه لایه ضخمیترشود
و ما را به خورشید نزدیک کند
چنان که از شعاع سوزناک آن ذوب شویم...
رد پای کسی یا کسانی
چیزی یا چیزهایی را دارد
که تو را از حداقل ها دور می کردند
از جهالت کنارت می کشیدند
و با هرچه عشق و رود و سرود
از شکاف های کهنه به نام میخواندند ..
the end